معنی کلمه مسلی در لغت نامه دهخدا
ده اسبند در تاختن هر یکی را
به ترتیب نامی است روشن نه مشکل
مجلی مصلی مسلی و تالی
چو مرتاح و عاطف ، حظی و مؤمل.ابونصر فراهی ( نصاب الصبیان چ تبریز ص 32 ).
مسلی. [ م ِ س َل ْ لی ] ( ع اِ ) نام دردی است که صاحبش چنان پندارد که کسی سوزن کلان در بدنش می خلاند. ( آنندراج ) ( غیاث ). المی است که گوئی جوالدوز اندر آن موضع میزنند. ( ذخیره خوارزمشاهی از یادداشت مرحوم دهخدا ). المی است گوئی جوالدوز اندر می سپوزند. ( ذخیره خوارزمشاهی از یادداشت مرحوم دهخدا ). دردی است که صاحب آن پندارد که جوالدوزی در عضو دردناک فرومیبرند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).شیخ الرئیس در قانون گوید: سبب الوجع المسلی ة تلک المادة بعینها [ أی مادة وجع الثاقب ] فی ة مثل ذلک العضو اًلا انها محتبسة وقت تمزیقها. ( از یادداشت مرحوم دهخدا ). || جوال دوزگر. ( مهذب الاسماء ).