مسلوب

معنی کلمه مسلوب در لغت نامه دهخدا

مسلوب. [ م َ ] ( ع ص ) ربوده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ربوده شده. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( غیاث ). بربوده. سلب شده. ( ناظم الاطباء ). مقلوع. منترع. مأخوذ. منسلب. مختلس.
- مسلوب الأهلیة ؛ که اهلیت برای او نشناسند.
- مسلوب القرار ؛ بی آرام.
- مسلوب المنفعة ؛ آنچه که از آن بهره ای عاید نشود، چنانکه زمین یا ملک مسلوب المنفعة.
- مسلوب کردن ؛ ربودن. سلب کردن.
- مسلوب کرده ؛ سلب کرده.
|| ربوده عقل. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه مسلوب در فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) سلب شده .

معنی کلمه مسلوب در فرهنگ عمید

۱. ربوده شده.
۲. کنده شده.

معنی کلمه مسلوب در فرهنگ فارسی

ربوده شده، کنده شده ، مسلوب المنفعه: ملکی که از آن بهره برداری نشود، بایر
( اسم ) ربوده شده سلب شده

معنی کلمه مسلوب در ویکی واژه

سلب شده.

جملاتی از کاربرد کلمه مسلوب

عتاب دوست چو نسبت درست کرد به عشق یکی شمار در او، امر موجب و مسلوب
اظن الذی لم یرحم الصب اذبکی یقایس مسلوب الفؤاد بلاعب
عدل و فضل است سوی او منسوب ظلم باشد ز فعل او مسلوب
عین وجودش نفس وجوب شد و انحای عدم از او مسلوب؛ تا حقیقت بسیطه آمد. تعالی شانه عن ذلک بل احاط علما و قدرا و هویت محیطه. نقص امکان با کمال وجوب مقابل افتاد تا سلب نقایص کرد و ثبت خصایص.
دمعی و دمی کلاهما مسلوبُ یا یوسُف صل فانّنی یعقوبُ
اگر نبودی جاه کمال دولت و دین ز شخص من سلب زندگی بدی مسلوب
نه شنیدی که کدخدای عراق هم درین سال کرد مسلوبم
فقیری: عدم اختیار را گویند که علم و عمل، از او مسلوب شده باشد.
نماند عقل درو وصف گشت از او مسلوب فنای ذاتی او در نبشت این آثار
آشفته بکسوت سگ تست این کسوت ازو مکن تو مسلوب