معنی کلمه مسعود در لغت نامه دهخدا
جهان روشن از تاج محمود باد
همه روزگارانْش ْمسعود باد.فردوسی.طالع مسعود پیش بخت تو طالع شود
طایر میمون فراز تخت تو طایر شود.منوچهری.رایت منصور او را فتح باشد پیشرو
طالع مسعود او را بخت باشد پیشکار.منوچهری.گفتم زندگانی خداوند دراز باد، روزی مسعود است حاجتی دیگر دارم. ( تاریخ بیهقی ).
نه کس را بود بخت مسعود او
نه فرزند چون میر محمود او.اسدی.شاه مسعود کاختر مسعود
درمرادش درست پیمان باد.مسعودسعد.آنگاه مثال داد تا روزی مسعود و طالعی میمون برای حرکت او تعیین کردند. ( کلیله و دمنه ).
زآن نام فر بدین سر مسعود برنهد
زان نام اخ بدان دل دروا برافکند.خاقانی.مگر کاین آتشت بی دود گردد
وبال اخترت مسعود گردد.نظامی.چون فلکت طالع مسعود داد
عاقبت کارتو محمود باد.نظامی.زگال از دود خصمش عود گردد
که مریخ از ذنب مسعود گردد.نظامی.هرکه آخِر بین تر او مسعودتر
هرکه آخُربین تر او مطرودتر.مولوی.هرکه پایان بین تر او مسعودتر
جدتر آن کارد که افزون برد بر.مولوی.بخت در اول فطرت چو نباشد مسعود
مقبل آن است که در خاک لحد شد مودود.سعدی.- مسعودالجَد ؛ خوشبخت. نیکبخت : با جمالی باهر و عرضی طاهر مسعودالجد و محمودالحظ. ( سندبادنامه ص 250 ). هرکه مرزوق الحظ و مسعودالجد باشدفر یزدانی و سعود آسمانی بدو ناظر و نازل گردد. ( سندبادنامه ص 337 ).
مسعود. [ م َ ] ( اِخ ) ابن ابراهیم غزنوی. رجوع به مسعود غزنوی شود.
مسعود. [ م َ ] ( اِخ ) ابن ابی بکربن حسین بن جعفر الفراهی ، مکنی به ابونصر. از مردم فراه. صاحب نصاب الصبیان و معاصر امام شرف الدین محمدبن محمد الفراهی است. بعضی نام او را محمود گفته اند. به سال 617 هَ.ق. جامع صغیر شیبانی را به نظم کرده است. ( از کشف الظنون چ لایپزیک ج 2 ص 559 و لباب الالباب ج 1 ). مؤلف جهان آرا، مسعود صاحب نصاب را با معاصر او امام شرف الدین محمدبن محمد الفراهی خلط کرده است. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).