مسطح

معنی کلمه مسطح در لغت نامه دهخدا

مسطح. [ م َ طَ ] ( ع اِ ) جرین و جای خشک کردن خرما. ( از اقرب الموارد ). مِسطح. و رجوع به مِسطح شود.
مسطح. [ م ِ طَ ] ( ع اِ ) جرین و جای خرما خشک کردن. || ستون خرگاه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || سنگ صافی که گرداگرد آن را از سنگ برآورند تا آب در آن فراهم آید. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || کوزه ای است یک پهلو که در سفر همراه دارند. ( منتهی الارب )( از اقرب الموارد ). || بوریا که از برگ مقل یا خوص الدم یا بوی جهودان بافته باشند. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || تابه کلان که در آن گندم بریان کنند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || چوب که در پهنا برد و ستون رز نهند و هر دو طرف آن را به خاکستر مخلوط به خون محکم کنند، یا عام است. ( منتهی الارب ). چوبی که در عرض بر دو ستون درخت رز نهند. ( از اقرب الموارد ). || چوبی است برشکل محور که بدان نان را پهن سازند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
مسطح. [ م ُ س َطْ طِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از تسطیح. آن که برابر و هموار می کند. ( ناظم الاطباء ). رجوع به تسطیح شود.
مسطح. [ م ُ س َطْ طَ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از تسطیح. رجوع به تسطیح شود. هموارشده. ( از اقرب الموارد ). پهن و گسترده شده. ( غیاث ). برابر و هموار و پهن. ( ناظم الاطباء ). گسترده. راست. تخت. هموارکرده. هم طرازشده. صاف. مستوی : نقاش چابکدست از قلم صورتها انگیزد، چنانکه به نظر انگیخته نماید و مسطح باشد. ( کلیله و دمنه ). بفرمود تا خانه ای مکعب مسطح بنا کردند و سطوح او را به گچ و مهره مصقل گردانیدند. ( سندبادنامه ص 64 ).
- أنف مسطح ؛ بینی نیک گسترده و پهن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
- مسطح شدن ؛ هموار شدن. صاف شدن.
- مسطح کردن ؛ تسطیح. هموار کردن. صاف کردن.
|| بام کرده. || گوری که مسنم نبود. ( دهار ). || ( اصطلاح هندسه ) در اصطلاح محاسبان و مهندسان ،بر شکلی اطلاق می گردد که یک خط یا بیشتر محیط بر آن باشد، و برشکل مسطح قائم الزوایایی که بر یکی از زوایای آن دو خط مختلف محیط باشد. ( از حاشیه تحریر اقلیدس ). و این همان مستطیل است که مباین با مربع می باشد. و نیز گویند مسطح عبارت است از حاصل ضرب یکی از دوخط محیط بر یکی از زوایای قائمه در خط دیگر، که بدین ترتیب مسطح اعم از مربع خواهد بود. و در تحریر اقلیدس آمده است که عدد مسطح ، مجتمع ضرب عددی است در عدد دیگر، که دو عدد بر آن محیط باشد که آن دو عدد دو ضلع آن به شمار می آیند خواه متساوی باشند و خواه مختلف ، و عدد مربع، مجتمع ضرب عددی است در مثل خودش که دو عدد متساوی بر آن محیط باشد. بنابراین عدد مربع اخص از عدد مسطح می باشد، ولی از شرح خلاصةالحساب چنین مستفاد می شود که آنها دو عدد متباین می باشند، چه آنجا گوید مسطح عبارت است از حاصل ضرب عددی در عدد دیگر، نه در خودش ، چون عدد بیست که حاصل ضرب چهار در پنج است ، و اما حاصل ضرب یک عدد در خودش را مربع نامند،و این موضوع در حاشیه تحریر اقلیدس بصراحت آمده است که هر عددی که از ضرب دو عدد مختلف در یکدیگر به دست آید مسطح نامیده می شود. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || ( اصطلاح ریاضی ) در اصطلاح ریاضی ، معدل.رجوع به اربعه متناسبه و ارثماطیقی شود. || نام قسم شایع اصطرلاب. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || یکی از سه نوع بسائط. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

معنی کلمه مسطح در فرهنگ معین

(مُ سَ طّ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - هموار، صاف . ۲ - گسترده ، پهن شده .

معنی کلمه مسطح در فرهنگ عمید

۱. پَهن و هموار، چیزی که روی آن پهن و هموار باشد.
۲. گسترده و پَهن شده.

معنی کلمه مسطح در فرهنگ فارسی

پهن وهموار، گسترده وپهن شده، چیزی که روی آن پهن وهموارباشد
۱- ( اسم ) پهن شده هموار گردیده ۲- ( صفت ) پهن و هموار . ۳ - شکلی کهاز احاط. یک یا چند خط حاصل شود . ۴ - حاصل ضرب عددی در عددی دیگر مثلا ۱۲ مسطح ۳ و ۴ است و ۱۵ مسطح ۳ و ۵ . توضیح از کشکول بر میاید ظاهرا که مسطح اعم از مضروب دو عدد است یکی در دیگری یامضروب عددی درنفس خود که باین معنی آنرا مجذور و مربع نیز گویند . پس حاصل این شد که مسطح بمعنی حاصل ضرب است خواه حاصل ضرب عددی در عدد دیگر یاحصال ضرب عددی در خویش .
از قبیله قریش و صحابی

معنی کلمه مسطح در ویکی واژه

هموار، صاف.
گسترده، پهن شده.

جملاتی از کاربرد کلمه مسطح

صانع بیچون که این سطح مسطح راست کرد قامت گردون کژرو همچو چنبر آفرید
گر حشمت او بانگ نزد بر رخ اشیا نی ارض مسطح بدونی چرخ مسقف
بحلمش قرار زمین مسطح بامرش مدار سپهر مدور
پل روگذر غیر مسطح خیابان امام خمینی به طول ۵ کیلومتر از بزرگ‌ترین وپیشرفته‌ترین پلهای روگذر کشور است.
گهی ماننده دودی مسطح بر هوا شکلش گهی ماننده کوهی معلق گشته اندر وا
در زاویه مقوس چون خط منحنی زین مرکز مسطح و چرخ مدورم
امروز در این مسطح خاک در قبه زرنگار افلاک
رایانه‌ای را در نظر بگیرید که می‌تواند ۵۲۴،288 (2 19) بیت حافظه را فراهم کند. اگر آن حافظه با استفاده از بایت‌های ۸ بیتی در یک فضای آدرس مسطح آدرس‌دهی بایتی، با استفاده از بایت‌های ۸ بیتی مرتب شده باشد، آنگاه 65536 (2 16) آدرس معتبر، از ۰ تا ۶۵٬۵۳۵ وجود دارد که هر یک نشان‌دهنده ۸ بیت حافظه مستقل است. اگر در عوض در یک فضای آدرس مسطح قابل آدرس دهی کلمه با استفاده از کلمات ۳۲ بیتی مرتب شده باشد، 16384 (2 14) آدرس معتبر از ۰ تا ۱۶۳۸۳ وجود دارد که هر کدام نشان دهنده ۳۲ بیت مستقل است.
تا که باشد فلک بر شده را از بر خاک مسطح تدویر
اولین اثر تاریخی کره ای که در آن به اَسَدال اشاره شده‌است، سامگوک یوسا (یادبودهای سه پادشاهی) نام دارد که به کتاب چینی وِی استناد می‌کند. همچنین سامگوک یوسا از منبع از بین رفته گوگی نام برده و ذکر می‌کند که پایتخت دانگون در پیونگ یانگ قرار داشت. اما مطالعات اخیر نشان می‌دهد که بیش از یک شهر با نام پیونگ یانگ (به معنی خاک مسطح در چینی) وجود داشت که در عمق شمالی در مرز بین چین و روسیه و احتمالاً در منچوری واقع بود. پیونگ یانگ امروزی که پایتخت کره شمالی می‌باشد، در حقیقت همتای جنوبی آن است. در آن زمان برای یک امپراتور معمول بود تا دو پایتخت را اداره کند و در دو قصر به حکمرانی بپردازد؛ بنابراین امکان می‌رود که اسدال در منچوری قرار داشته‌است.
تبنگ او مسطح همچو افلاک متاع او چو انجم دیده پاک
انواع حرکت‌های ارتعاشی را با توجه به مولکول مسطح اتیلن در زیر توضیح خواهیم داد.
آخر چون از آن بیماری به شدم و صحت یافتم شبی بیرون آمدم با ام مسطح بنت ابی رهم بن المطّلب بن عبد مناف سوی صحرا می‌رفتیم قضاء حاجت را و دست و روی شستن را که آن گه عادت عرب نبود در خانه‌ها طهارت جای ساختن، چون فارغ شدیم و روی بخانه نهادیم ام مسطح را پای در چادر افتاد بر وی در آمد نفرین کرد بر پسر خویش، گفت تعس مسطح، عایشه گفت بئس ما قلت أ تسبین رجلا قد شهد بدرا، بد گفتی و ناسزا می دشنام دهی کسی را که به بدر حاضر بود، ام مسطح گفت ای هنتاه خبر نداری و نشنیدی که وی چه گفت در حق تو و اصحاب افک چه میگویند، عایشه گفت چه میگویند مرا خبر کن و آگاهی ده، ام مسطح قصه در گرفت و سخن اصحاب افک با وی بگفت، عایشه گفت چون آن سخن شنیدم جهان بر من تاریک‌ گشت و بیماری یکی ده شد، اندوهگین و متحیر بخانه باز آمدم با چشم گریان و دل بریان، رسول خدا در آمد و هم بر آن قاعده گفت: کیف تیکم؟
ولیت سرو سهی باد سرکشیده به ابر عدوت سرو مسطح که برنیارد سر