مسری

معنی کلمه مسری در لغت نامه دهخدا

مسری. [ م َ را ] ( ع مص ) به شب رفتن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). سرایة. سریان. و رجوع به سرایة و سریان شود. || ( اِ ) راه. ج ، مَساری. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
مسری. [ م ُ ] ( ع ص ) سرایت کننده. ( ناظم الاطباء ). که سرایت کند. که تعدی کند. واگیردار. بودار.مُعدی. ( مسری ظاهراً غلط است و ساری و ساریه صحیح است ). ( یادداشت مرحوم دهخدا ). و رجوع به اسراء شود.
- مسری بودن ؛ واگیر داشتن. بو داشتن. معدی بودن. و رجوع به مسری شود.

معنی کلمه مسری در فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . ] (اِفا. ) سرایت کننده .

معنی کلمه مسری در فرهنگ عمید

۱. سرایت کننده.
۲. (پزشکی ) مرضی که از یکی به دیگری سرایت کند.

معنی کلمه مسری در فرهنگ فارسی

سرایت کننده، مرضی که ازیکی به دیگری سرایت کند، بعربی ساری گویند
( اسم ) سرایت کننده در گذرنده از کسی یا چیزی و رسنده بدیگری : مرضهای مسری . توضیح این کلمه در عربی بمعنی سیر کننده در شب و رسنده بحد اعلای چیزی است و بمعنی سرایت کننده در عربی ساری مستعمل است ولی بخطا در فارسی بمعنی مذکور استعمال میگردد .
به شب رفتن

معنی کلمه مسری در فرهنگستان زبان و ادب

{contagious} [علوم سلامت] ویژگی بیماری واگیرداری که مستقیماً از یک میزبان به میزبان دیگر منتقل میشود

جملاتی از کاربرد کلمه مسری

همسری با ذره‌ات آب حیا در خاک ریخت زین هوس هم اندکی ‌کم شو که بسیاری هنوز
این تیغ وین سپر که نیابد بهمسری با باده بلند تو دیوار بست ما
سر به پای دوست دارد گر به زلفش همسری ای شب هجران نمی‌آیی به پایان تا به کی
لیک خود ملکش ز قید همسری آزاد شد مرو و آن سامان به عهدش خرم و آباد شد
اعضای وی است هرکه در عالم با روح چه همسری‌کند اعضا
سلیمان گر ندادی خاتم از دست تو را گفتم ز شاهان همسری هست
اگر شه بخواهد مرا همسری نخواهم بجز او زن دیگری
خورشید با رخ تو بزد لاف همسری به روی چرا چنین زخطت تنگ کشته کار
اغلب افراد با همسری از طبقۀ اجتماعی یکسان ازدواج می‌کنند؛ به‌طور مثال بسیار رایج است که زنان با مردان کم سن‌تر یا همسن خود ازدواج کنند.
می زند با قامت آن شوخ لاف همسری شرم ناید سرو را با آن قد و بالا هنوز
گرت فتاد صفایی به خاک ره چه کند سرش به پای تو از زلف همسری آموخت