مسرت

معنی کلمه مسرت در لغت نامه دهخدا

مسرت. [ م َ س َرْ رَ ] ( ع اِمص ) مسرة. سرور. شادمانی. شادی. خرمی. خوشی. انبساط. فرح. خوشحالی. سراء : مرا در دوستی تو چندان مسرت و ابتهاج حاصل است که هیچ چیز در موازنه آن نیاید. ( کلیله و دمنه ). و رجوع به مسرة شود.
مسرة. [ م َ س َرْ رَ ]( ع مص ) سرور. ( منتهی الارب ). شاد کردن کسی را. ( از اقرب الموارد ). شادمانه کردن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). مسرت. و رجوع به سرور و مسرت شود. || ( اِمص ) شادمانی و شادی. ( دهار ).
مسرة. [ م َ س َرْ رَ ] ( ع اِ ) اطراف ریاحین. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). ج ، مَسارّ. ( اقرب الموارد ).
مسرة. [م ِ س َرْ رَ ] ( ع اِ ) آلت راز، و آن ماشور باشد یک سر آن در دهان گوینده و یک سر آن در گوش شنونده. ( منتهی الارب ) ( از صراح ). آلتی است توخالی چون طومار که در آن راز گویند. ( از اقرب الموارد ). این کلمه را بجای تلفن می توان به کار برد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

معنی کلمه مسرت در فرهنگ معین

(مَ سَ رَّ ) [ ع . مسرة ] (اِ. ) شادمانی ، خوشی .

معنی کلمه مسرت در فرهنگ عمید

۱. شاد شدن.
۲. شادی، شادمانی.

معنی کلمه مسرت در فرهنگ فارسی

شاد شدن ، شادی، شادمانی
۱- ( مصدر ) شاد شدن . ۲ - ( اسم ) شادی شادمانی سرور : یا تعظیم مسرتی یاتحقیر مضرتی یا انتظامی یا عدم انتطامی ... جمع : مسرات .

معنی کلمه مسرت در فرهنگ اسم ها

اسم: مسرت (دختر) (عربی) (تلفظ: mase(a)rrat) (فارسی: مَسرت) (انگلیسی: maserrat)
معنی: شادی، سرور، شادمانی

معنی کلمه مسرت در ویکی واژه

gioia
مسرة
شادمانی، خوشی.

جملاتی از کاربرد کلمه مسرت

تو همه بیخ مضرت بر کنی تو همه فرش مسرت گستری
و باز آن که به بلا ازوی راضی باشد، آن بود که اندر بلا مُبلی بیند و مشقت آن به مشاهدت مُبلی بتواند کشید و رنج آن به مسرت مشاهدتِ دوست به رنج ندارد و باز آن که به اصطفای وی راضی باشد، آن محبان وی‌اند که اندر رضا و سخط هستی ایشان عاریت بود و منازل دل‌های ایشان به‌جز حضرت تنزیه نباشد و سراپردهٔ اسرار ایشان جز در روضهٔ انس نه. حاضرانی باشند غایب، وحشیانی عرشی، جسمیانی روحانی، موحدان ربانی، دل از دنیا گسسته و از بند مقامات جسته و سر از مکوِّنات گسسته و مر دوستی را میان در بسته؛ کما قال اللّه تعالی: «لایَمْلِکُونَ لأنفسهم ضَرّاً و لانَفْعاً و لایَمْلِکُونَ مَوْتاً ولاحیوةً ولانُشوراً (۳/فرقان).»
پذیرفته باد صوم تو ، افزوده خیر تو کز خیر تو مسرت ارباب دین فزود
سریست درین خانه، مسرت شود افزون رمزی اگر از سر خرابات بخوانی
رسدم ز نیک و بد جهان نه مسرتی نه کدورتی که بود ز وصل و ز هجر او طرف خوشان غم ناخوشان
دو دولت چون که عهدش تازه گردید مسرت های بی اندازه گردید
حکیمی بر سر در خانه اش نوشته بود، شر وارد خانه ام نشود. حکیمی دیگر او را دید گفت: پس همسرت کجا وارد شود؟
بیا که نوبت مشقت و محنت گذشت و مدت محبت و مسرت رسید. رنج برگیر و حجره را جمالی ده مه گفته اند:
محنتت باد فراموش و مسرت همدوش شاهدت باد در آغوش و سلامت به مزاج
هرگز دل من شکایت از غم نکند شادی ز مسرت دمادم نکند