مسخره. [م َ خ َ رَ / رِ ] ( از ع ، ص ، اِ ) آنکه مردمان با وی مطایبه کنند و استهزا و سخریه نمایند. ( آنندراج ). آنکه مردمان به او سخریه و استهزاء کنند. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). آنکه بر او فسوس کنند. ج ، مساخر. ( دهار ). استهزأکننده و ریشخندکننده و بذله گو و لطیفه گو و بیهوده گو و مقلد و خوش طبع و شوخ و آنکه چیزهای خنده دارو مضحک ظاهر می سازد، و هر چیز مضحک و خرمی آور. ( ناظم الاطباء ). آنکه با کارها یا گفته های خنده آور مردم را خنداند. آنکه در دربار سلطانی شاه را به گفته ها و کرده های خویش خنداند. هازل. ( نصاب الصبیان ). ضحکه. ( دهار ). لوده. فسوس. افسوس. فسوسگر. افسوسگر. فسوسی. مضحکه. دلقک : چه زنی طعنه که با هیزان هیزند همه که توئی هیز و توئی مسخره و شنگ و مشنگ.حصیری ( از فرهنگ اسدی ).این مسخره با زن بسگالید و برفتند تا جایگه قاضی با بانگ و علالا.نجیبی ( از فرهنگ اسدی ).چرا چون ز یک اصل بود آدمی یکی عالم آمد یکی مسخره.( از قرةالعیون ).آنچه برادرش داده است به صلت... و دبدبه زن را و مسخره را باید پس ستد. ( تاریخ بیهقی ص 259 ). لاجرم خلق همه همچو امامان شده اند یکسره مسخره و مطرب و طرار و طناز.ناصرخسرو.چون نشنوی همی و نبینی همی به دل گوشت به مطرب است و دو چشمت به مسخره.ناصرخسرو.متوکل مزاح پیشه بود، و مسخره ای بود که او را متوکل پیوسته عذاب داشتی... و متوکل از آن خندیدی و او فریاد داشتی. ( مجمل التواریخ و القصص ). همچو دزدان به کنب بسته آونگ دراز دزد نی چوب خورد، کاج خوردمسخره نی.سوزنی.از مطرب بد زخمه و شب بازی بدساز سنگ و سرح ( ؟ ) حبه زن و مسخره و حیز.سوزنی.فلک به مسخره مست پشت خم ز فتادن ز زخم سیلی مردان کبود گردن و پشتش.خاقانی.پیش هر خس چو کرم فرمان یافت عقل را مسخره فرمان چه کنم.خاقانی.در کشتی مسخره ای بود هر ساعتی بیامدی و موی سر من بگرفتی و برکندی و سیلی بر گردن زدی من خود را بر مراد خود یافتمی. ( تذکرةالاولیاء عطار ). یک بار دیگر آن بود که در حالی گرفتار آمدم مسخره ای بر من بول کرد آنجا نیز شاد شدم. ( تذکرة الاولیاءعطار ). این مسخره را اندیشه سفری افتاد. ( جهانگشای جوینی ).
معنی کلمه مسخره در فرهنگ معین
(مَ خَ رِ ) [ ع . مسخرة ] (اِ. ) ریشخند، شوخی .
معنی کلمه مسخره در فرهنگ عمید
۱. [عامیانه] تمسخر، استهزا. ۲. (اسم، صفت ) کسی که مورد ریشخند واقع می شود. ۳. (اسم ) [قدیمی] کسی که کارهای خنده دار می کند.
معنی کلمه مسخره در فرهنگ فارسی
کسی که موردریشخندواقع شود، کسی که کارهای خنده داربکند ، مسخرگی: مسخره بودن، شوخی، استهزائ ۱ - ( صفت ) کسی که او را مورد استهزا قرار دهنده . ۲ - کسی که بسیار شوخی و هزل گوید و حرکات خنده دار کند مقلد دلقک .
معنی کلمه مسخره در ویکی واژه
beffa مسخرة ریشخند، شوخی.
جملاتی از کاربرد کلمه مسخره
ختنه برای همه اعضای خانواده ابراهیم اجباری بود؛ زیرا ابراهیم در این مورد با خدا عهد بسته بود. اسحاق نیز در هشتروزگی ختنه شد. زمانی که اسحاق را از شیر گرفتند، ساره اسماعیل را دید که اسحاق را مسخره میکند. پس از همسرش خواست که هاجر و اسماعیل را بیرون کند تا اسحاق تنها وارث ابراهیم باشد. ابراهیم در این کار تردید داشت اما بعد از فرمان خدا، به خواسته همسرش تن داد. اطلاعات دیگری دربارهٔ کودکی اسحاق در کتاب مقدس وجود ندارد. حتی در روایت مربوط به مرگ ساره نیز اشارهای به اسحاق نشدهاست.
ز پخته افکار تو هرچه به جز وحی خام با دل آگاه او پیر خرد مسخره
و بدان که بر مسخره خندیدن بر کسی که از آن رنجور نشود حرام نبود و از جمله مزاح باشد. حرام آن وقت بود که کسی رنجور خواهد شد.
هرکه را روزگار مسخره کرد نامش اندر میان ما سره کرد
زین قفاهای نرم و شیرین کار گردن اندر مدزد مسخرهوار
دلتنگ خوشم که در فراخی هر مسخره را رهست و گنجاست
آقای دیدز با بازی گری کوپر مرد سادهای اهل شهری کوچک، میلیونها دلار ارث میبرد و تصمیم میگیرد پولش را به نیازمندان ببخشد. وقتی که به نیویورک میرود عدهای انگل گردش را میگیرند، و زنی روزنامهنگار با بازی جین آرتور دربارهٔ او گزارشهای مسخره چاپ میکند. آنها سرانجام به یکدیگر علاقهمند میشوند.
زنا و مسخره و جور و محال و غیبت و دزدی دروغ و مکر و غش و کبر و طراری و غمازی
مرد بصیر مسخره کور می شود بهرام کشته از لگدگور می شود
بیوجود و کچلک باز شدی در فن مسخره ممتاز شدی
شعر بر حسب طبع و جان سرهئیست چون به سنّت رسیده مسخرهئیست
تاماهیکو در ابتدا به دلیل تبعیدش به شدت بدبین و افسردهاست و حالت آفتابی سرکوب ناپذیر یوزوکی در ابتدا روی اعصاب او تأثیر میگذارد، اما حضور او به تدریج به روشن شدن روحیه او کمک میکند. با گذشت زمان، تاماهیکو و یوزوکی عاشق هم میشوند. در سال ۱۹۲۲، خواهر کوچکتر تاماهیکو، تاماکو، این زوج را ملاقات میکند، و اگرچه در ابتدا با آنها به سردی رفتار کرد، اما با یوزوکی گرم میشود. آنها همچنین با ریو آتسومی، خواهر بزرگتر و سرپرست تعدادی از خواهر و برادرهای کوچکتر، که تاماهیکو را مسخره و از او دزدی میکند، ملاقات میکنند. با این حال، تاماکو به او و یوزوکی نزدیک میشود و تاماهیکو به خواهر و برادرهای کوچکترش در مدرسه کمک میکند.
امّا نارسیس، پسر جوانی بود که از عشق، چیزی سرش نمیشد و همهٔ دخترانی را که عاشق او میشدند [و از جمله اکو را]، مسخره میکرد. سرانجام دختران به همین دلیل از خدایان خواستند که نارسیس را تنبیه کنند و خدایان نیز کاری کردند که نارسیس، صورت خویش را در آب چشمهای بدید و یک دل نه صد دل، عاشق خود شد. بر اثر همین عشق، [و از آنجا که امکان وصالی برای او وجود نداشت، نارسیس روز به روز ضعیفتر و نحیفتر شد تا اینکه سرانجام جان سپرد.
زال بیچاره ندانست که هست سخره و مسخره مردم مست
در قرآن تصریح شده است که کسانی از مشرکین، به نوح آزار میرسانند؛ اما نوح به خدا دعا کرد. خدا به او دستور داد که یک کشتی بسازد. نوح کشتی را میساخت، در حالی که قوم او، وی را مسخره میکردند. در قرآن، همچنین اشاره به فرزند ناصالح نوح رفته است که به کشتی درنیامد و هلاک شد.