معنی کلمه مستنیر در لغت نامه دهخدا
گردنده و رونده به فرمان حکم اوست
گردون مستدیر و مه و مهر مستنیر.سوزنی.آفتاب رنگ چهره ضمیر او را ثنا کرد جرم او شفاف و مستنیر از آن شد. ( سندبادنامه ص 12 ).
کانچه می گوید رسول مستنیر
مر مرا هست آن حقیقت در ضمیر.مولوی ( مثنوی ).|| روشن. ( از منتهی الارب ). روشن شونده. ( از اقرب الموارد ). || غلبه کننده و ظفریابنده. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به استنارة شود.