مستنکر

معنی کلمه مستنکر در لغت نامه دهخدا

مستنکر. [ م ُ ت َ ک ِ ] ( ع ص ) ناشناسنده. ( از منتهی الارب ). جاهل نسبت به امری. ( از اقرب الموارد ). || دریافت خواهنده امری را که نمی شناسد. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به استنکار شود.
مستنکر. [ م ُ ت َ ک َ ] ( ع ص ) امری که مجهول باشد. ( از اقرب الموارد ). بعید. ناشناخته :
لیس علی اﷲ بمستنکر
ان یجمعالعالم فی واحد.
|| منکر. متنکر. ناشناس : و پوشیده و مستنکر به بغداد آمد [ حضرت رضا ( ع ) ]. ( تاریخ بیهقی ص 136 ). یک گرمگاه این غلامان و مقدمان محمودی مستنکر با بارانیهای کرباسین و دستارها در سر گرفته پیاده به نزدیک امیر مسعود آمدند. ( تاریخ بیهقی ص 128 ). || بد و زشت. ( غیاث ) ( آنندراج ). ناپسندیده :
مسلمانان مسلمانان بترسید از گرفت حق
که چون بگرفت پیش آید هزاران کار مستنکر.
( جوامعالحکایات عوفی چ معین ص 11 ).

معنی کلمه مستنکر در فرهنگ معین

(مُ تَ کِ ) [ ع . ] (اِمف . ) زشت ، ناپسند.

معنی کلمه مستنکر در فرهنگ عمید

کاری که زشت و ناروا تلقی شده.

معنی کلمه مستنکر در فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱- ناشناسنده . ۲- پرسند. چیزی که نمیداند جمع : مستنکرین .
امری که مجهول باشد

معنی کلمه مستنکر در ویکی واژه

زشت، ناپسند.

جملاتی از کاربرد کلمه مستنکر

وگر ذمی براندیشد مرین خورشید رخشانرا که اندر حد نظم آرد بلفظ زشت و مستنکر
هر کجا افسانهٔ غم‌گستریست هر کجا آوازهٔ مستنکریست
لیس علی الله بمستنکر ان یجمع العالم فی واحد
و من که علی بن عثمان الجلابی‌‌ام وفقنی اللّه می‌گویم که اندر آن زمانه مر ملامت را فعلی می‌بایست مستنکر، و پدید آمدن به چیزی به خلاف عادت. اکنون اگر کسی خواهد که مر او را ملامت کنند، گو: «دو رکعت نماز کن درازتر.» یا «دین را بتمامی ببرز.» همه خلق بیکبار ورا منافق و مُرایی خوانند.
شعر را گر بود وقتی رونقی این زمان باری عجب مستنکرست
هر چه می یابی ز وی آن خاصیت کش ممکن است طعن او بر فقد هر ناممکنی مستنکر است
نه عقل یک کلمت زو شنیده مستنکر نه طبع یکحرکت زو بدیده مستقبل
زن گفت ای حاکم خطه مسلمانی لا تقض لاحد الخصمین ما لم تسمع کلام الثانی این دعوی را روئی و رائی باید واین تهدید و وعید را گناهی، آنچه این مرد می نماید حالیست مستنکر و آنچه می گوید قولیست منکر که البینة علی المدعی و الیمین علی من انکر
و در بعضی از طباع این باشد که نزدیکان تخت را به اکرام و اعزاز و مخصوص باید گردانید و مرد از خاندان های قدیم طلبید و نهمت به اختیار اشراف و مهتران مصروف داشت. این همه گفتند، اما عاقلان دانند که خاندان مرد، خرد و دانش است و شرف او کوتاه‌دستی و پرهیزگاری. و شریف و گزیده آن کس تواند بود که پادشاه وقت و خسرو زمانه او را برگزیند و مشرف گرداند. قال بعض اللموک الاکابر: نحن الزمان، من رفعناه ارتفع و من وضعناه اتضع. و از عادات روزگار مالش اکابر و پرورش راذل، معهود است، و هیچ زیرک آن را محال و مستنکر نشمرد، و هرگاه که لئیمی در معرض وجاهت افتساد نکبت کریمی توقع باید کرد.