مستلقی

معنی کلمه مستلقی در لغت نامه دهخدا

مستلقی. [م ُ ت َ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از استلقاء. خفته بر قفا. ( از اقرب الموارد ). بر قفا خوابنده یعنی پشت به بسترکرده دست و پا درازکننده. ( غیاث ). بر پشت خفته. ستان : چشم را نگاه دارند از بسیار گریستن... و از مستلقی خفتن یعنی به پشت باز خفتن. ( ذخیره خوارزمشاهی ). خداوند علت مستلقی بخسبد یعنی به پشت بازخسبد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و رجوع به استلقاء شود.

معنی کلمه مستلقی در فرهنگ معین

(مُ تَ ) [ ع . ] (اِفا. ) به پشت خوابنده .

معنی کلمه مستلقی در فرهنگ عمید

در حالت به پشت خوابیده.

جملاتی از کاربرد کلمه مستلقی

و روی «ان سلیمان بن داود ع خرج یستسقی، فمر بنملة مستلقیة علی ظهرها، رافعة قوائمها الی السماء و هی تقول، اللهم انا خلق من خلقک، لیس بنا غنی عن سقیاک و رزقک، فاما ان تسقینا و ترزقنا، و اما ان تهلکنا» فقال سلیمان «ارجعوا فقد سقیتم بدعوة غیرکم»