معنی کلمه مستقبل در لغت نامه دهخدا
بیش از همه شاهانست از ماضی و مستقبل
بیش از همه میران است از شیری و از شاری .منوچهری.همچنین هر کس به اندازه ٔنظر
غیب مستقبل ببیند خیر و شر.مولوی ( مثنوی ).که چه خواهم خورد مستقبل عجب
لوت فردا از کجا سازم طلب.مولوی ( مثنوی ).- امثال :
المستقبل کشاف .
مستقبل. [ م ُ ت َ ب َ ] ( ع ص ، اِ ) نعت مفعولی از استقبال. آنچه بسوی آن روی آورند. ( از اقرب الموارد ). رجوع به استقبال شود. || زمانی که بعد از حال آید. مستقبِل. ( المنجد ). || در اصطلاح مصوران ، تمام رخ. تصویر دوچشمی. تصویر که دو چشم و هر دو رخساره دارد در مقابل نیمرخ که به اصطلاح مصوران تصویر یک چشمی را گویند. ( غیاث ) ( آنندراج ).