مستعمل

معنی کلمه مستعمل در لغت نامه دهخدا

مستعمل. [ م ُ ت َ م ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از استعمال. به کاردارنده. استعمال کننده. عمل کننده. ( اقرب الموارد ). رجوع به استعمال شود.
مستعمل. [ م ُ ت َ م َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از استعمال. به کارداشته. ( منتهی الارب ). به کاررفته. ( اقرب الموارد ). کار داشته. به کاربرده شده :
تو در این مستعملی نی عاملی
ز آنکه محمول منی نی حاملی.مولوی ( مثنوی ).و رجوع به استعمال شود. || سخن مستعمل ؛ ضد مهمل. ( منتهی الارب ). لفظ که معنی دارد و متداول است. لفظ که معنی دارد چون دست و زید که لفظ مستعمل است مقابل لفظ مهمل چون نست و دَیز. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || ماء مستعمل ؛ آبی که برای طهارت به کار رفته است. غساله متطهر. ( مفاتیح العلوم ). || مجازاً، کهنه. نیم دار چون جامه دست دوم. نیمداشت.
- مستعمل خر ؛ اسقاطخر. که اجناس کهنه و فرسوده و نیمدار خرد.
- مستعمل فروش ؛ اسقاطفروش. کهنه فروش.

معنی کلمه مستعمل در فرهنگ معین

(مُ تَ مِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - به کار برنده ، استعمال کننده . ۲ - به کار برندة لغت .
(مُ تَ مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - به کار برده شده ، کهنه . ۲ - متداول ، معمول . ۳ - کلمه ای که به تنهایی دارای معنی باشد و استعمال شود.

معنی کلمه مستعمل در فرهنگ عمید

۱. کهنه، کارکرده.
۲. معمول، متداول.

معنی کلمه مستعمل در فرهنگ فارسی

بکاربرده شده، بکارگماشته شده، کهنه وکارکرده، معمول ومتداول
(اسم ) ۱ - بکاربرنده استعمال کننده : خلفا وسلاطین بزرگ قهارم. عالمند و مستعملان ارباب شجاعت ...۲ - بکاربرند. لغت جمع : مستعملین .

معنی کلمه مستعمل در ویکی واژه

usato
به کار برده شده، کهنه.
متداول، معمول.
کلمه‌ای که به تنهایی دارای معنی باشد و استعمال شود.
به کار برنده، استعمال کننده.
به کار برندة لغت.

جملاتی از کاربرد کلمه مستعمل

عزیز بودی نزد تو این معانی بکر اگر نبودی این لفظ های مستعمل
کیست در روی زمین از همه ارباب هنر ؟ کآب رویش نشدست از پی نام مستعمل
در حریمش که ز استبرق و سندس فرشست اطلس چرخ گلیمی است ولی مستعمل
مشرب عشق چو باشد چه غم از طعن حسود بحر ژرف از دهن سگ نشود مستعمل
خمش کن، آب معنی را بدلو معنوی برکش که معنی در نمی‌گنجد درین الفاظ مستعمل
التّلبیس: نمودن چیزی را به خلاف تحقیق آن به خلق، تلبیس خوانند؛ لقوله تعالی: «و لَلَبَسْنا علیهم مایلبِسُونَ (۹/الأنعام).» و جز حق را تعالی این صفت محال باشد؛ که کافر را به نعم مؤمن می‌نماید و مؤمن را به نعم کافر تا وقت اظهار حکم وی باشد اندر هر کسی و چون یکی از این طایفه خصالی محمود را بپوشاند به صفاتی مذموم گویند: «تلبیس می‌کند.» و جز این معانی را این عبارت استعمال نکنند، نفاق و ریا را تلبیس نخوانند هر چند که در اصل تلبیس باشد؛ از آن‌چه تلبیس جز اندر اقامت حد مستعمل نباشد و اللّه اعلم.
«یُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ» قال الواسطی: ما خالفه احد قطّ و لا وافقه و کلّهم مستعملون بمشیته و قدرته انّی یکون الوفاق و الخلاف و هو یقلب اللّیل و النّهار بما فیهما و هو قائم علی الاشیاء و بالاشیاء فی بقائها و فنائها لا یؤنسه وجد و لا یوحشه فقد.
گرچه می‌دانی که هر طفل پلید کرد مستعمل به هرجا که رسید
هر آبروی که از خاک بارگاه تو نیست به هیچ کار نیاید چو آب مستعمل
جز کنیت و نام تو که مستعمل خاص است مهمل لقب و نام چه بهمان چه فلان را