مستعار

معنی کلمه مستعار در لغت نامه دهخدا

مستعار. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از استعارة. عاریت گرفته شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). عاریة. ( منتهی الارب ). عاریت خواسته. ( دهار ). عاریت شده و وام گرفته شده. ( ناظم الاطباء ). عاریتی. رجوع به استعارة شود :
این همی گوید که دارم ملکت از تو عاریت
وان همی گوید که دارم دولت از تو مستعار.منوچهری.راهبری بود سوی عمر ابد
این عدوی عمر مستعار مرا.ناصرخسرو.بگاه دشمن تو هست مستعار شها
نه پایدار بود هر چه مستعار بود.قطران.هر چیز که گیتی بدان بنازد
از همت تو مستعار دارد.مسعودسعد.شادی مکن به خواسته و آز کم نمای
کان هرچه هست جز ز جهان مستعار نیست.مسعودسعد.شتابش عادتی زاده طبیعی است
درنگش بازجوئی مستعار است.مسعودسعد.دانی که از زمانه جز احسان و نام نیک
حقا که هر چه هست بجز مستعار نیست.سنائی.ای ملک راستین بر سر تو سایبان
وی فلک المستقیم از در تو مستعار.خاقانی.ای فلک را رفعت تو مستعار
مستعانم شو که هستم مستعین.خاقانی.این فال ز سعد مستعار است
هستیش ز مستعان ببینم.خاقانی.نور آن رخسار برهاند ز نار
هین مشو قانع به نور مستعار.مولوی.ما اعتماد بر کرم مستعان کنیم
کان تکیه عار بود که بر مستعار کرد.سعدی.هان تا سپر نیفکنی از حمله فصیح
کو را جز این مبالغه مستعار نیست.سعدی ( گلستان ).- حیات مستعار ؛ زندگی این جهان. عمر گذران. زندگی روزگذر و غیرجاوید.
- نام مستعار ؛ نامی که کسی بر خود نهد و آن نام حقیقی اونباشد، چنانکه در نوشتن مقالتهای روزنامه ها و مجله ها و یا قطعه هائی از شعر که نویسنده یا شاعر نامی دیگر بر خود می نهد.
|| دست بدست گرفته. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه مستعار در فرهنگ معین

(مُ تَ ) [ ع . ] (اِمف . ) به عاریت گرفته شده .

معنی کلمه مستعار در فرهنگ عمید

چیزی که عاریه گرفته شده، به عاریت خواسته شده.

معنی کلمه مستعار در فرهنگ فارسی

چیزی که عاریه گرفته شده، به عاریت خواسته شده
( اسم ) ۱- آنچه که بعاریت گرفته شده : ایی همه هستی که هست از کف تو مستعار نیست نیازی که نیست بر در تو مستعین . ( خاقانی ) ۲ - کلمه ای که از زبانی دیگراخذ شده دخیل . ۳ - عوضی بدلی .

معنی کلمه مستعار در ویکی واژه

به عاریت گرفته شده.

جملاتی از کاربرد کلمه مستعار

آنتونیو مارگریتی (۱۹ سپتامبر ۱۹۳۰–۴ نوامبر ۲۰۰۲) که با نام مستعار آنتونی ام داوسون نیز شناخته می‌شود، فیلم‌ساز پرآوازهٔ ایتالیایی است. او در رم متولد شد و در ۷۲ سالگی در ویتربو در نزدیکی رم درگذشت.
مستعار است این جهان شاهان عالم جز تو را عار دارد مردم دانا ز چیز مستعار
دنیا چو خانه‌ایست ترا، بر سر دو راه این خانه در تصرف خود مستعار دار
یوزف برویر برای حفظ حریم شخصی او، وی را با نام مستعار آنا او خطاب می‌کرد.
در دهر، به مستعار آلوده مگرد هرگز به دی و بهار، آلوده مگرد
پس آن که در اوصاف خود مستعار بود، اثبات هستی بر وی مر وی را عار بود و التفاتش به کونین زنّار بود و کل موجودات اندر همتش خوار بود.
چنان خواهند ازو خواهندگان چیز که پنداری که نزدش مستعارست
هم عقل را کمال زذات تو مستفاد هم روح را حیات ز لطف تو مستعار
انوار مهر ز آب رخش مستعار شد امواج بحر از کف تو مستعیر باد
پر پرواز باشد رنگ و بوی مستعار او وفا نبود گل پا در رکاب زندگانی را
مستعار چند کز من داشت بگرفتم ازو من ازو چیزی که از وی بود بگرفتم بزور
ای ز قهرت مستعار افعال مریخ و زحل وی ز لطفت مستفاد آثار مهر و مشتری