مستطاب

معنی کلمه مستطاب در لغت نامه دهخدا

مستطاب. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی ازاستطابة. خوش آمده و پاک آمده و لذیذ. ( غیاث ) ( آنندراج ). خوش و نیکو و پسندیده و شایسته و خوش آیند. ( ناظم الاطباء ). پاکیزه. رجوع به استطابة شود :
خیک اشکم گو بدر از موج آب
گر بمیرم هست مرگم مستطاب.مولوی ( مثنوی ).گرقضا افکند ما را در عذاب
کی رود آن طبع و خوی مستطاب.مولوی ( مثنوی ).- جناب مستطاب... ؛ از القاب و عناوین بزرگان که در مخاطبه یا مکاتبه به کار بردندی.
|| خوشبوی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || مهربان. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه مستطاب در فرهنگ معین

(مُ تَ ) [ ع . ] (اِمف . ) خوش و نیکو، پسندیده .

معنی کلمه مستطاب در فرهنگ عمید

۱. پاک و پاکیزه.
۲. عنوان محترمانه در خطاب به شخص.
۳. خوشایند، شایسته: کتاب مستطاب.

معنی کلمه مستطاب در فرهنگ فارسی

پاک و پاکیزه، پاک آمده، خوش آمده
۱- (اسم ) پاک یافته شده. ۲- خوش آمده . ۳- (صفت ) پاک پاکیزه .یا جناب مستطاب .. در عنوان بزرگی برای احترام گویند و نویسند .

معنی کلمه مستطاب در ویکی واژه

خوش و نیکو، پسندیده.

جملاتی از کاربرد کلمه مستطاب

زان سبب با آن کتاب مستطاب در مقام خطره گوید در کتاب
گویی آن دولت کجا شد کز سر زلف و کرم با منت هر ساعتی بودی خطاب «مستطاب»
کار تن نبود بغیر از خورد و خواب طاعت آمد شغل جان مستطاب
کامد از حق با جلال و با عتاب سوی آن آتش خطاب مستطاب
گفت قاسم: کای خدیو مستطاب ای تو ملک عشق را مالک رقاب
تو خود دانی ای شاعر مستطاب که در زندگانی نداری کتاب
گفت ای ز کائنات شخص تو انتخاب بنگر به سر خطم از باب مستطاب
شمر دون با خیل لشگر زان عتاب کرد رو سوی خدیو مستطاب
این کاخ جای بوسهٔ شاهان عصر بود اسب عدوکجا و چنین کاخ مستطاب
گر قضا انداخت ما را در عذاب کی رود آن خو و طبع مستطاب