معنی کلمه مستراح در لغت نامه دهخدا
بر مستراح کوپله سازیده است
بر مستراح کوپله کاشْنیده است.منجیک.کعبه را مستراح نیست بلی
نیست در جنت آبریزی هم.خاقانی.مال دنیاست سنگ استنجا
بسوی مستراح بفرستد.خاقانی.و آنچه ریحان و راح بود همه
ریزش مستراح بود همه
پوستی برکشیده بر سر خون
راح بیرون و مستراح درون.نظامی ( هفت پیکر ص 264 ).چو مرغ از پی کوچ برکش جناح
مشو مست راح اندر این مستراح.نظامی.هیچ عاقل افکند دُرِّ ثمین
در میان مستراح پر چمین.مولوی ( مثنوی ).لئیم زاده چو منعم شود از او بگریز
که مستراح چو پر گشت گنده تر گردد.ابن یمین.|| ( ص ) کنایه از شخص میت و مرده ، بسبب آسودگی او از رنج و غم دنیا. مستریح. ( اقرب الموارد ).