مستدل

معنی کلمه مستدل در لغت نامه دهخدا

مستدل. [ م ُ ت َ دِل ل ] ( ع ص ) نعت فاعلی از استدلال. طلب دلیل کننده. ( غیاث ) ( آنندراج ). استدلال کننده. دلیل جوینده. برهان خواه. رجوع به استدلال شود.
مستدل. [ م ُ ت َ دَل ل ] ( ع ص ) نعت مفعولی از استدلال. اثبات کرده شده با دلیل و برهان. ( ناظم الاطباء ) :
گل علم اعتقاد خاقانی است
خارش از جهل مستدل منهید.خاقانی.و رجوع به استدلال شود.

معنی کلمه مستدل در فرهنگ معین

(مُ تَ دَ لّ ) [ ع . ] (اِمف . ) با دلیل و برهان ثابت شده . دارای دلیل .
(مُ تَ دِ لّ ) [ ع . ] (اِفا. ) دلیل جوینده ، طلب برهان کننده .

معنی کلمه مستدل در فرهنگ عمید

طلب دلیل کننده، آن که دلیل می خواهد.
ثابت کرده شده با دلیل و برهان.

معنی کلمه مستدل در فرهنگ فارسی

طلب دلیل کننده ، ثابت کرده شده بادلیل وبرهان
(اسم ) دلیل جوینده طلب برهان کننده .

معنی کلمه مستدل در ویکی واژه

با دلیل و برهان ثابت شده. دارای دلیل.
دلیل جوینده، طلب برهان کننده.

جملاتی از کاربرد کلمه مستدل

تاکنون هیچ تحقیق مستدل علمی و هیچ سند یا عکس معتبر در مورد جن در نشریات علمی چاپ نشده‌است. عکس‌هایی با عناوین متفاوت از جن در اینترنت و نشریات نا معتبر پخش شده‌اند که هیچ‌کدام از آن ها صحت ندارد یا حداقل می‌توان بیان داشت که صحت چنین تصاویری تایید نشده است. داستان‌هایی که از زبان افراد در خصوص جن روایت می‌گردد؛علم پزشکی دلیل اصلی این گونه ادعا‌ ها را اختلال روانی اسکیزوفرنی میداند.
لنگ باشد پای برهان و دلیل مستدل خود زار و رنجور و علیل
مهم‌ترین شایستگی آناستازیا توجه او به محتوای روان‌شناختی اندازه‌گیری‌های روان‌سنجی، ارتباط بین آزمون‌های روان‌سنجی و سایر حوزه‌های روان‌شناسی، به بافت اجتماعی آزمون شکاف بین جهت‌گیری‌های تجربی و روان‌سنجی مجله واشینگتن است. فرهنگستان علوم او نشان داد که چگونه آزمون‌های ذهنی سنجیده، معتبر و مستدل می‌توانند از لحاظ نظری و عملی ارزشمند باشند و درک کاملی از فرآیندهای اجتماعی-فرهنگی و شناختی ارائه دهند.
من شاخ کلکم ای بت و بار هوای تو کردست نکته بر من مرحوم مستدل
قهوه به‌وسیله فردی به نام خالد در کفا، اتیوپی در قرن ۳ هجری قمری کشف شد. اولین مدارک مستدل تاریخی از نوشیدن قهوه در اواسط قرن پانزدهم، در خانقاه‌های صوفیان یمن وجود دارد. از موخا (موکا، که امروزه بعنوان نوعی از قهوه فروخته می‌شود برگرفته از نام این شهر یمنی است) قهوه به مصر و شمال آفریقا گسترش یافت، و در قرن شانزدهم به مابقی خاورمیانه از جمله ایران صفوی و ترکیه عثمانی رسید.
این مثل نالایقست ای مستدل حیلهٔ تفهیم را جهد المقل
مستدل رنجور و زار و مبتلا چوب استدلالش اندر کف عصا
بیماران مبتلا به این اختلال، حالت عاطفی محدودی دارند و به نظر می‌رسد فاقد هرگونه احساس و هیجانی باشند. بسیار کینه‌ای بوده و اهل بخشش نیستند. آن‌ها از اینکه مستدل و عینی می‌اندیشند، به خود می‌بالند، حال آنکه چنین نیست. این‌ها آدم‌های گرمی نیستند و قدرت و منزلت افراد آن‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد و به آن دقیقاً توجه دارند و اگر کسی را ضعیف و بیمار بیابند، یا ببینند که اختلال یا نقصی در وضع و حالش وجود دارد، به وی با دیده تحقیر می‌نگرند. افراد مبتلا به اختلال شخصیت پارانوئید ممکن است در موقعیتهای اجتماعی، آدمهایی فعال و کارا به نظر برسند، حال آنکه اغلب دیگران را فقط می‌ترسانند یا افراد را به جان هم می‌اندازند.
هر کسی را از خدا حظیست اندر قدر او راه اهل دل جدا باشد ز راه مستدل
گل علم اعتقاد خاقانی است خارش از جهل مستدل منهید
و به نزدیک اهل سنت و جماعت صحت عقل و رؤیت آیت سبب معرفت است نه علت آن؛ که علت آن جز محض عنایت و لطف مشیت خداوند نیست عمّت نعماؤه که بی عنایت، عقل نابینا بود؛ از آن‌چه عقل خود به خود جاهل است و از عقلا کس حقیقت آن را نشناخته است. چون وی به خود جاهل بود، غیر خود را چگونه شناسد؟ و بی عنایت، استدلال و فکرت اندر رؤیت آیت همه خطا بود؛ که اهل هوی و طایفهٔ الحاد جمله مستدل‌اند، اما بیشتری عارف نه‌اند؛ و باز آن که از اهل عنایت است همه حرکات وی معرفت است و استدلالش طلب و ترک استدلال تسلیم و اندر صحت معرفت، تسلیم از طلب اولی‌تر نباشد که طلب اصلی است که ترک آن روی نیست و تسلیم اصلی که اندر آن اضطراب روی نیست، و حقیقتِ این هر دو معرفت نه و به‌حقیقت بدان که راهنمای و دلگشای بنده به‌جز خداوند نیست تعالی اللّه عن جمیع ما یقول الظّالمون و وجود عقل و دلایل را امکان هدایت نباشد و دلیل از این واضح‌تر نباشد که خداوند تعالی فرمود: «وَلَوْ رُدّوا لَعادُوا لّما نُهوا عَنْه (۲۸/الأنعام). اگر کفار باز دنیا آیند بدان کفر خود بازگردند.» و چون امیرالمؤمنین علی رضی اللّه عنه را بپرسیدند از معرفت، گفت: «عرفتُ اللّهَ باللّهِ و عرفتُ ما دونَ اللّهِ بنورِ اللّهِ. خداوند را عزّ و جلّ بدو شناختم و جز خداوند را به نور او شناختم.»
صباح تو مرا نگذاشت تا شمعی برافروزم عیان تو مرا نگذاشت تا من مستدل باشم
چون گران دیدی شوی تو مستدل رست از تقلید خشک آنگاه دل