(اسم ) ۱ - برانگیزاننده ترغیب کننده مشوق : و از سر تشور و تخفربگوی استلذائ آن آبکامی مستحث اقتراح قدری شده است . ۲ - محصل مالیات تحصیلدار : والمستحث و ژولند. خراج . برانگیخته شده
جملاتی از کاربرد کلمه مستحث
گفتند: فرمانبرداریم. و بو نصر بستی دبیر که امروز بر جای است، مردی سدید و دبیری نیک و نیکو خط، بهندوستان خواجه را خدمتها کرده بود و کرمعهدی نموده در محنتش و چون خلاص یافت با وی تا بلخ بیامد، وی را بنواخت و بزرگ شغلی فرمود او را و بمستحثّی رفت و بزرگ مالی یافت و بو محمد و ابراهیم گذشته شدهاند، ایزدشان بیامرزاد، و بو نصر بر جای است و بغزنی بمانده بخدمت آن خاندان، و بروزگار وزارت خواجه عبد الرّزاق، دام تمکینه، صاحب دیوان رسالت وی بود.