مستتر

جملگی مدهوش خواب نیستی مستتر اندر حجاب نیستی

برو از گوش سوی دل بنگر کیست مستتر بدر این کیسه‌های ما تو به کوری کیسه گر

هر دو عالم در تو باشد مستتر تو نداری از خود ای بابا خبر

خواهی به خلق باز نمایی‌که مرد را در زجر جسم اجر روانست مستتر

این نبود از عشق آن سگ ای پسر عشق لیلی بود در آن مستتر

یا بیانی که بود نزدیکتر زین کنایات دقیق مستتر

در تعریفی دیگر استعاره مکنیه آن است که تشبیه در دل گوینده مستتر و مضمر باشد و مشبه را ذکر کرده، مشبه به را در لفظ نیاورند.

جلوهٔ ذات العلی مقتدر چون عیان شد شد نبوت مستتر

ز طرب چون حشر شود سرشان مستتر شود فتد از جنگ و عربده سر مستان میان کو

چشمی که مستتر کند از صد هزار می چشمی لطیفتر ز صبایی بدیده‌ای

مؤانس با ملیک مقتر شد دوکون از چشم قلبش مستتر شد