مساکین. [ م َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ مِسکین. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). بیچارگان. بینوایان. دراویش. بی چیزان. رجوع به مسکین شود : و اِذا حضر القسمة اولوا القربی و الیتامی و المساکین فارزقوهم منه. ( قرآن 8/4 ). ولکن یؤاخذکم بما عقدتم الایمان فکفّارته اِطعام عشرة مساکین.( قرآن 89/5 ). أما السفینة فکانت لمساکین یعملون فی البحر. ( قرآن 79/18 ). لیطلق علی الفقراء و المساکین... من الورق عشرة آلاف درهم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 153 ). در انبارهای غله باز کردند و غله ها بریختند و بر فقرا و مساکین صرف کردند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). حیف است چنین روی نگارین که بپوشی سودی به مساکین رسد آخر چه زیانت.سعدی.نداند که خزانه بیت المال مساکین است. ( گلستان ). - ام المساکین ؛ لقب زینب زوجه رسول اکرم ( ص ). ( تاریخ گزیده ص 159 ). مساکین. [ م َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان میان خواف بخش خواف شهرستان تربت حیدریه. واقع در 12هزارگزی جنوب غربی رود و 7هزارگزی غرب راه شوسه عمومی تربت به نیازآباد. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
جمع مسکین (اسم ) جمع مسکین بی نوایان فقیران : دوازده هزار قاب طعام و حلوا کشیده فقرائ و مساکین بل کاف. مومنین از سپاهی و رعیت از آن بهره ور گشتند . دهی در شهرستان تربت حیدریه
معنی کلمه مساکین در دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی مَسَاکِینَ: فقیران و بیچارگان - مسکین ها (کلمه مسکین به معنای کسی است که از فقیر بدحالتر باشد به عبارت دیگر فقیر با برطرف شدن نیازش دیگر فقیر نیست و چه بسا غنی شود ولی مسکین کسی است که حتی اگر نیازش را بر طرف کنند باز هم طولی نمی کشد که محتاج می شود یا در همان... ریشه کلمه: سکن (۶۹ بار)
معنی کلمه مساکین در ویکی واژه
جِ مسکین ؛ بی نوایان، فقیران.
جملاتی از کاربرد کلمه مساکین
آنچه یکروزه کند خرج مساکین کف او دخل صد سال سلاطین فلک فال و فر است
گر به مساکین نظری میکنی بر دل من، کز همه مسکین ترست
آن جوادی ، که بود مجلس او مسکن جملهٔ مساکین کو؟
داود (ص) چون بر بنی اسرائیل ولایت و ملک یافت عادت وی چنان بود که هر شب متنکّروار بیرون آمدی و هر کس را دیدی گفتی: این والی شما داود چه مردی است و او را چون شناسید؟ در عدل و انصاف و شفقت بر رعیت ازو عدل میبینید یا جور انصاف میدهد یا ظلم میکند؟ و ایشان او را بخیر جواب میدادند و بر وی ثنا میکردند، تا شبی که رب العالمین ملکی فرستاد بصورت آدمیان در راه وی، داود بر عادت خویش همان سؤال کرد، فریشته جواب داد که: نعم الرجل هو لولا خصلة فیه نیکو مردی است لکن در وی خصلتی است که اگر نبودی آن خصلت او را به بودی، داود گفت: آن چه خصلت است یا عبد اللَّه؟ گفت: انّه یأکل و یطعم عیاله من بیت المال از بیت المال میخورد و اگر او را کسبی بودی که از ان خوردی او را به بودی، داود از آنجا بازگشت بمحراب عبادت باز شد و دعا کرد تا حق جل جلاله او را زرهگری در آموخت و آهن بدست وی نرم کرد همچون شمع یا چون خمیر، و اوّل کسی که زره کرد او بود و کان یبیع کلّ درع باربعة آلاف درهم فیأکل و یطعم عیاله منها و یتصدّق منها علی الفقراء و المساکین. و قیل: انّه کان یعمل کلّ یوم درعا یبیعها بستّة آلاف درهم فینفق الفین منها علی نفسه و عیاله و یتصدّق باربعة آلاف علی فقراء بنی اسرائیل.
روز آدینه که بد عید مساکین از قضا سادس ماهی که خوانندش به تازی ذوالقعید
امشب صدقات می دهد شاه ان الصدقات للمساکین
مبرهن است ز آثار نام من بیدل که غره نیستم از زمرهٔ مساکینم
و گروهی دیگر دست به بذل مال می گشایند و به فقرا و مساکین تصدق می نمایند اما سعی می کنند که مال ایشان به فقیری برسد که در مجالس و محافل زبان به مدح و شکر می گشاید و بسا باشد که بر او مشکل است که به فقرای ولایت خود چیزی تصدق کند.