مساهم

معنی کلمه مساهم در لغت نامه دهخدا

مساهم. [ م ُ هَِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از مصدر مساهمة. شریک و انباز. ( غیاث ) ( آنندراج ). شریک. ( ناظم الاطباء ) : این قسمت را از آن جهت تسهیم خواندند که شاعر دیگری را در دانستن بعضی از آنچه نظم خواهد کردمساهم و مشارک گردانیده است. ( از المعجم ص 278 ). || هم سهم و هم نصیب و هم بهره. || مددکار. دستگیر. ( ناظم الاطباء ). رجوع به مساهمة شود.

معنی کلمه مساهم در فرهنگ معین

(مُ هِ ) [ ع . ] (اِفا. ) شریک ، سهیم .

معنی کلمه مساهم در فرهنگ عمید

هم سهم، هم بهره، شریک.

معنی کلمه مساهم در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - انباز شونده شریک سهیم : این صنعت را از آن جهت تسهیم خواندند که شاعر دیگری را در دانستن بعضی از آنچ نظم خواهد کرد مساهم و مشارک گردانیده است . ۲ - تیر قرعه زننده بادیگری .

جملاتی از کاربرد کلمه مساهم

زن چون دلتنگی و شکستگی او بدید، با او در آن باب بر سبیل موافقت، مشارکت و مساهمت نمود و شرایط مصاحبت و مظاهرت لازم داشت و از مرد به لطفی تمام سوال کرد و گفت: سبب چیست که در اضطراب و التهابی و آثار ضجرت و حسرت بر جنین تو مبین است؟ گفت:
«و در قریب دو سال که رایت ما بخراسان بود از هر چه رفت و پیش میآمد و کام و ناکام‌ و نرم و درشت خان را آگاه کرده میآمد و رسم مشارکت و مساهمت‌ در هر بابی نگاه داشته میآید که مصافات‌ بحقیقت میان دوستان آنست که هیچ چیز از اندک و بسیار پوشیده داشته نیاید. و آخرین نامه‌یی که فرمودیم با سواری چون نیم- رسولی‌ از طوس بود بر پنج منزل از نشابور و باز نمودیم که آنجا قرار گرفته‌ایم با لشکرها، که آنجا سرحدهاست بجوانب سرخس و باورد و نسا و مرو و هرات تا نگریم که حکم حال چه واجب کند و نو خاستگان‌ چه کنند که باطراف بیابانها افتاده بودند.