مسئول

مسئول

معنی کلمه مسئول در فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . مسؤول ] (اِمف . ) خواسته شده ، پرسیده شده .

معنی کلمه مسئول در فرهنگ عمید

۱. سرپرست، رئیس.
۲. کسی که نسبت به چیزی وظیفه یا تعهد دارد.
۳. آن که مورد پرسش یا بازخواست قرار می گیرد.

معنی کلمه مسئول در دانشنامه عمومی

یک مقام یا مسئول رسمی ( به انگلیسی: official ) فردیست دارای یک دفتر ( به منظور وظیفه یا اختیارات است و نه لزوماً در اختیار داشتن یک فضای واقعی زیر عنوان دفتر کار ) در یک سازمان یا دولت که دارای قدرت اعمال اختیارات است. مقام منتخب، شخصی است که طی انتخابات به مقام خود دست پیدا کرده. برخی از مناصب رسمی ممکن است موروثی باشد. شخصی که در حال حاضر دفتر دارد ممکن است به عنوان یک متصدی شناخته شود.
کلمه مقام ( به انگلیسی: Official ) به عنوان یک اسم از دوره انگلیسی میانه ثبت شده است و اولین بار در سال ۱۳۱۴ به کار رفته. این واژه از واژه فرانسوی قدیم ( قرن دوازدهم ) official، از لاتین officialis ( "خدمتگزار یک قاضی، کارمند دولتی" ) ، اسم استفاده از صفت اصلی officialis ( "از یا متعلق به وظیفه، خدمت یا مقام" ) گرفته شده است.

معنی کلمه مسئول در ویکی واژه

خواسته شده، پرسیده شده. مسئول ممکن است به دو قسمت مَس - ئول قابل بخش باشد، و مراد از آن در زبان معیار باستان، مست شو است.

جملاتی از کاربرد کلمه مسئول

لَهُمْ فِیها ما یَشاؤُنَ من النعیم خالِدِینَ کانَ عَلی‌ رَبِّکَ وَعْداً مَسْؤُلًا. ای مسئولا انجازه و ذلک انّ المؤمنین سألوا ربهم فی الدنیا حین قالوا: آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلی‌ رُسُلِکَ، کان اعطا اللَّه المؤمنین جنة الخلد، وعدا وعدهم علی طاعتهم ایّاه فی الدنیا و مسئلتهم ایّاه.
خنک آن جان که او بود مقبول بی سؤالی رسد به هر مسئول
شاه که مسئول بد و خوب نیست بد شود ار کاری‌،‌ مسئول کیست‌؟
بقای تو مسئول و ایام سائل مراد تو مطلوب و اجرام طالب
قتلت نفسا بلاذنب و لاحرج تالله انک عن هذ المسئول
برآرد بیخ طمع از خاک آدم کز او مسئول گردد طمع سائل
نه وی اجازه داد و نه امضا نگاشت لیک مسئولیت بگردن او گشته استوار
قوله صلّی اللَّه علیه و سلّم: «کلّکم راع و کلّکم مسئول عن رعیّته».
چون بدهد بابی است آن که بگوید دزد نباید شود، وزارت مسئول
ای توانا دستگیر ناتوان شو در بلا دست مسئول است هر جا خاری اندر پا رود