مزیده. [ م َ دَ / دِ ] ( ن مف ) مزه کرده شده. چشیده شده. || مکیده شده. و رجوع به مزیدن شود. مزیده. [ م َ دَ / دِ ]( اِ ) بازیی باشد که آن را مَزاد و خربنده گویند. و بازی خیز بگیر را نیز گویند. مژیده. ( برهان ) ( آنندراج ). نوعی از بازی. ( ناظم الاطباء ). خربازان. و رجوع به مزاد و خربنده و خیزبگیر و مژیده و خربازان شود.
معنی کلمه مزیده در فرهنگ معین
(مَ دِ یا دَ ) (اِمف . ) ۱ - مزه کرده شده . ۲ - مکیده شده .
جملاتی از کاربرد کلمه مزیده
ای آفتاب طفلی در سایهٔ جمالت شیر و شکر مزیده از چشمهٔ زلالت
گفتی که : شراب شوم باشد وآن کس که شراب را مزیده
نخوردست جز شیر و کاک جوین نه سرکه مزیده نه سرکنگبین
نه پی به گام راست نهاده نه می به کام خویش مزیده
گاهی لبش گزیده و گاهی به یاد او آن می که وعده کرد ز دستش مزیدهام
ای لعبت خندان لب لعلت که مزیدهست؟ وی باغ لطافت به رویت که گزیدهست؟
جز من که ز اندیشهٔ لعلت مزم انگشت ناخورده عسل کس سر انگشت مزیده
آید هنوزشان ز لب لعل بوی شیر شیرین لبان نه شیر که شکر مزیدهاند
در کعبه کرده عید و ز زمزم مزیده آب چون نیشکر چگونه مزم آتش ترش
لبت را هر که چون شگر مزیده است یقین میدان که عمرش پر مزید است