مزگت

معنی کلمه مزگت در لغت نامه دهخدا

مزگت. [ م َ گ ِ ] ( اِ ) نمازخانه و مسجد. ( ناظم الاطباء ). خانه خدا. بیت اﷲ. ( برهان ). مزکت. مژگت. ( زمخشری ). به معنی خانه ای که برای پرستش پروردگار بسازند و هرکس خواهد در آن بندگی وعبادت کند و آن خانه را حرمت گذارند و پاک نگهدارندو چون خانه بندگی یزدان است به یزدان نسبت دهند و چون زاء و سین و تاء و دال تبدیل یافته اند معرب آن مسجد به فتح جیم است یعنی مکان سجده کردن. ( آنندراج ). مسجد. ( ترجمان القرآن ) ( غیاث ) ( رشیدی ) ( دهار ) ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 51 ). نمازگاه. هر جائی که برای پرستش خدا سازند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). این کلمه آرامی است و از این زبان وارد عربی و فارسی شده است : پیغامبر علیه السلام به مزگت آمد و پیش خلق این آیت بخواند. ( ترجمه طبری بلعمی ). و امروز هرکه آنجا رسیده است داند که آن ستونها و پایه ها همه از سنگ است و مزگت دمشق نیز همچنین است. ( ترجمه طبری بلعمی ). و مزگت تمام نشد پس خویش سلیمان را وصیت کرد که آن مزگت را تمام کند. ( ترجمه طبری بلعمی ).ابوسلمه وزیر آل محمد به مزگت اندر آمد جامه سیاه پوشیده بر منبر شد و خدای عزوجل را حمد و ثنا کرد. ( ترجمه طبری بلعمی ). خدای تعالی بسوی زکریا وحی فرستاد که مادر مریم را بگوی که من این دختر را از تو به پسری قبول کردم و او را به مزگت آور و محرر کن و هرگز به مزگت اندر دختر نبوده زیرا که زن حایض شود و زن حایض را به مزگت نشاید آمدن. ( ترجمه طبری بلعمی ). و اندر بیت المقدس مزگتی است که مسلمانان از هر جائی آنجا شوند به زیارت. ( حدود العالم ). لهاسا، شهرکیست و اندر وی بتخانه هاست و یک مزگت مسلمانان است و اندروی مسلمانانند اندک. ( حدودالعالم ). مشتری دلالت داردبر مزگت ها و منبرها و کنشت ها و کلیسا. ( التفهیم ).
ببست رهگذر دیو و بیخ کفر بکند
بجای بتکده بنهاد مزگت و منبر.عنصری.باخدای عزوجل اندر مزگت ها چیزی را مپرستید و جز یادکرد خدای چیزی دیگر مگوئید. ( تفسیر کمبریج چ متینی ج 2ص 491 ). و ما یاد کرد ترا بر داشته کردیم تا ترا هرروز به هرمزگتی اندر پنج بانگ نماز و پنج قامت یاد کنند ( در تفسیر آیه «و رَفعنا لک ذِکرَک » ازسوره انشراح ). ( تفسیر کمبریج ج 2 ص 601 ). چون بانگ تبیره رابشنیدند برخاستند و از مزگت بیرون شدند. ( تفسیر کمبریج ج 2 ص 416 ).
همچون کدوئی سوی نبید و سوی مزگت

معنی کلمه مزگت در فرهنگ معین

(مَ گِ ) (اِ. ) مسجد.

معنی کلمه مزگت در فرهنگ عمید

مسجد.

معنی کلمه مزگت در فرهنگ فارسی

مسجد، خانهای که برای عبادت درست کنندکه هرکس بخواهددر آنجانمازبخواندوعبادت کند
( اسم ) مسجد : تو مشرف تری ز هر مردم همچو بیت الحر ز هر مزکت . ( سوزنی رشیدی ) یا مزکت آدینه . مسجد جمعه مسجد جامع : با چنین ماه چنین جشن بود همچو در مزکت آدینه سرای . ( فرخی )
نمازخانه و مسجد

معنی کلمه مزگت در ویکی واژه

مسجد. عبادتگاه، خانه‌ خدا.

جملاتی از کاربرد کلمه مزگت

زانکه ما هرچند دیوار است مزگت را چهار قبله یک دیوار داریم از چهار، ای ناصبی
واژه ایسپیه مزگت به معنای مسجد سپید به زبان تالشی (اسپید) است. واژهٔ مسجد در زبان عربی هم برگرفته از همین واژهٔ کهن ایرانی است.
راهی است این که همبر باشد درو به رفتن درویش با توانگر با مزگتی کنشتی
حاکم به چراغ در بسی از مستی از دبهٔ مزگت افگند روغن
میر چه گوئی که بر تو بر در مزگت، ای شده گم ره، به دوخته‌است به مسمار؟
اگرچه داری امروز روزه فردا باز نماز کرده ز مزگت بکاخ بنده خرام
مزگت کلیسیا نشده‌است، ای پسر، هگرز گرچه به شهر همبر مزگت کلیسیاست
نیایشگاه باستانی اسپی مزگت مربوط به دوران پیش از اسلام است و در دوران دوره‌های سلجوقی و صفوی هم از ان استفاده شده است و در ۸۰ کیلومتری باختر شهر رشت و ۲۲ کیلومتری جنوب شهر تالش، در دهستان دیناچال پره‌سر در حاشیه باختری رودخانهٔ دیناچال جای دارد.