معنی کلمه مزمن در لغت نامه دهخدا
در اصطلاح پزشکی دیرگذر. مقابل حاد. آهسته. ( ذخیره خوارزمشاهی از یادداشت مرحوم دهخدا ) : به علت های مزمن و دردهای مهلک گرفتار گشته. ( کلیله و دمنه ). بیماری که اشارت طبیب را سبک دارد... هر لحظه ناتوانی بروی مستولی گردد و علت مزمن تر شود. ( کلیله و دمنه ).
- بیماری مزمن ؛ بیماری کهنه و دیرینه و بیماری که مدت زمان طول کشیده باشد. ( ناظم الاطباء ). در تداول امروزین به معنی دیرمانده و علاج آن مشکل شده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مرضی که از آدمی دست برندارد. ( یادداشت ایضاً ) :
هر کجا بیماریی مزمن بدی
یاد اوشان داروی شافی شدی.مولوی ( مثنوی ).- تب مزمن ؛ تب دیرینه. تب که قطع نشود. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- دل درد مزمن ؛ دل درد کهنه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- سرفه مزمن ؛ سرفه کهنه. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- مرض مزمن ؛ بیماری مزمن. مرض کهنه. ناخوشی کهنه و زمان بر وی گذشته. ( اقرب الموارد ). توسعاً دیرعلاج. وخیم. کهنه مانده. صعب العلاج : بیماریی که چهل روز و بیشتر کشد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
|| زمینگیر. علیل. از ناخوشی افتاده : و هر کجا مزمنی بود و مبتلائی روی بدو آوردند. ( جهانگشای جوینی ). || لنگ و کسی که دست و پایش از حرکت و رفتار مانده باشد. ( غیاث ) ( آنندراج ).