معنی کلمه مزمر در لغت نامه دهخدا
به شادکامی در کاخ نو نشسته به عیش
ز کاخ برشده تا زهره ناله مزمر.فرخی.همی تا برزند آواز بلبل ها به بستانها
همی تا برزند قالوس خنیاگربه مزمرها.منوچهری.بر من از فرقتت حرام بود
ناله نای و نغمه مزمر.مسعودسعد.ز فضل نقمت مزمر بود که در مجلس
ز زخم زخمه بنالد زمان زمان مزمر.مسعودسعد.زخمه مطربان صلای صبوح
در زبانهای مزمر اندازد.خاقانی.آن باربد که امسال از چرخ نیک یادش
عرم به مدح سلطان برداشته به مزمر.خاقانی.چون پیمبر گفت مؤمن مزمر است
در زمان خالیی ناله گر است.مولوی.