مزلف

معنی کلمه مزلف در لغت نامه دهخدا

مزلف. [ م ُ زَل ْ ل َ ] ( ص ) نعت مفعولی منحوت از زُلف فارسی به سیاق عربی. دارای زلف. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). معشوق صاحب زلف و نوخط و این تصرف فارسی زبانان متعرب است در اصطلاحات به معنی معشوق نوخط و در چراغ هدایت نوشته که مزلف لفظی است صناعی فارسی زبانان متعرب که به طریق صیغه ٔعربی آورده اند مأخوذ از زلف فارسی است. از عالم نزاکت که از لفظ نازک تراشیده اند. ( آنندراج ) ( غیاث ). مولد از اختلاط پارسی با تازی ، زلف دار و دارای زلف. ( ناظم الاطباء ) ( نعت مفعولی ) از زلف به سیاق عربی ، آنکه دارای زلف است ، معشوق زلف دار. پسری که زلف آراسته دارد. ژیگولو :
مزلف است رخ خامه ام ز بخت سیاه
سواد شام فراقم خط لب جام است.محمداسحاق شوکت ( از بهار عجم ).

معنی کلمه مزلف در فرهنگ معین

(مُ زَ لَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) زلف دار، ژیگولو.

معنی کلمه مزلف در فرهنگ عمید

۱. پسری که سرش زلف بلند و آراسته دارد.
۲. [عامیانه، مجاز] ویژگی مردی که مورد سوء استفاده جنسی مردان دیگر قرار گیرد.

معنی کلمه مزلف در فرهنگ فارسی

زلف دار، پسری که سرش زلف داردکلمه مجعولی است که ازکلمه فارسی زلف ساخته شده )
( اسم ) ۱- آنکه دارای زلف است . ۲- معشوق زلف دار . ۳ - پسری که زلف آراسته دارد ژیگولو . توضیح مزلف بروزن معظم کلم. مجعولی است که از زلف ساخته اند . محمد اسحق شوکت گوید : مزلف است رخ خامه ام ز بخت سیاه سواد شام فراقم خط لب جام است . ( دکتر خیام پور )

معنی کلمه مزلف در ویکی واژه

زلف دار، ژیگولو.

جملاتی از کاربرد کلمه مزلف

به گلشن رفته امشب آن مزلف را دعا کردم خط او برگ ریحان گشت خالش تخم سنبل شد
معشوق مزلف چو شود وقت رهائیست رویی که شود صاحب خط ماه برات است
گفتم تو پیر عشقی ای شیخ پاکدامن گفتا تو طفل راهی ای کودک مزلف
مزلف دلبری سنبل کمندی مشک صیادی خطی عنبر خریداری جمال باغ ریحانی
ساغر باده ز کف سادگان می ز کف ترک مزلف زنید
روی باغ از سبزه و سنبل مزلف کشته است وقت آن آمد فراموش از خط و کاکل کنید
گر بگذری به باغ به یاد مزلفان تا سینه در میانه سنبل فرو روی