مزروع

معنی کلمه مزروع در لغت نامه دهخدا

مزروع. [ م َ ] ( ع ص ، اِ ) نعت مفعولی از زرع. کشت و کشته. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). کشت و کشته شده. ( ناظم الاطباء ). کاشته شده. کشته :
هرکه مزروع خود بخورد به خوید
وقت خرمنش خوشه باید چید.( گلستان چ فروغی ص 9 ).|| آنچه کشته شده و به بار آمده باشد. چنانکه گندم و جو و دیگر غلات. || زمین کشته شده. ( ناظم الاطباء ). محروث. مزروعه. دایر. مقابل لم یزرع و بایر و نامزروع. ج ، مزاریع. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || تخم پاشیده شده. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه مزروع در فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) زمین کاشته شده .

معنی کلمه مزروع در فرهنگ عمید

کاشته شده.

معنی کلمه مزروع در فرهنگ فارسی

کاشته شده
( اسم ) کاشته شده ( زمین ) کشت شده : هر که مزروع خود بخورد بخوید وقت خرمنش خوشه باید چید . ( گلستان )

معنی کلمه مزروع در ویکی واژه

زمین کاشته شده.

جملاتی از کاربرد کلمه مزروع

مرا ز شعر همان منفعت‌که دهقان را به خشک‌سال ز کشت زمین نامزروع
مزروع تو، گر تلخ یا که شیرین هنگام درو، حاصلت همان است
در این همایش طیف‌های متنوعی از افراد مانند از جواد خادم وزیر کابینه بختیار، شهریار آهی مشاور سابق رضا پهلوی تا اردشیر امیرارجمند از مشاوران موسوی، رجبعلی مزروعی، عضو جبهه مشارکت ایران اسلامی و سخنگوی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و فرخ نگهدار از سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران شرکت کردند و به تبادل نظر و بیان مسایل روز پرداختند.
شد دشت و در امروز چنان رفته ز مزروع کز مزرعه کاهی بکف باد نماندست
مملکت از جور وزیران تباه لیک نکو حاصل مزروع شاه