مزرد

معنی کلمه مزرد در لغت نامه دهخدا

مزرد. [ م َ رَ ] ( ع اِ ) گلو. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).حلق. ( بحر الجواهر ). || خشکنای گلو. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
مزرد. [ م ِ رَ ] ( ع اِ ) رشته ای که بدان گلوی شتر را بندند و خبه کنندتا نشخوار از شکم بدهان نیارد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). زراد. مِخنقة. ( اقرب الموارد ).
مزرد. [ م ُ زَرْ رَ ] ( ع ص ) زره حلقه. حلقه. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) :
بأسش چون نسج عنکبوت کند روی
جوشن خرپشته را و درع مزرد.منوچهری ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 18 ).گفتی صرح ممرد است یا جوشن مزرد. ( سندبادنامه ص 121 ).

معنی کلمه مزرد در فرهنگ معین

(مُ زَ رَّ ) [ ع . ] (ص . ) حلقه حلقه (زره ).

معنی کلمه مزرد در فرهنگ فارسی

( صفت ) حلقه حلقه ( زره ) : باسش چون نسج عنکبوت کند روی جوشن خر پشته را و درع مزرد ... ( منوچهری )
رشته ای که بدان گلوی شتر را بندند

معنی کلمه مزرد در دانشنامه آزاد فارسی

مُزَرَّد
کانی قهوه ای تیره یا سیاه که ظاهراً کرومیت (FeCr۲O۴) کانیِ اصلی کروم است. نخستین بار ابوالقاسم عبدالله کاشانی ( ـ ۷۳۸ق) از آن نام می برد که در کوه های جاجرم خراسان یافت می شده و برای رنگ کاشی به کار می رفته است. امروزه مشخص شده که معدن آن در بخش هایی از ایران وجود دارد.

معنی کلمه مزرد در ویکی واژه

حلقه حلقه (زره)

جملاتی از کاربرد کلمه مزرد

در تاب زلف و ابروی او دیدم تیغ سلیل و درع مزرد را
هر فضله ز عزمش رخشی است بادپای هر وصله ز حزمش درعی مزرد است
ماه اگر حمل سلاحش را نمی‌بندد نطاق خور چرا داغ سیه فامش مزرد می‌کند
باسش، چون نسج عنکبوت کند روی جوشن خر پشته را و درع مزرد
غالبا گر صفت عشق ترا همراهست همه بر زر زده ای، جمله مزرد شده ای
و آبهای منابع و مشارع، چون آب چشم عاشقان.گفتی صرح ممرد است یا جوشن مزرد. کانه صرح ممرد من قواریر
تا شکل گنبد فلک و جرم آفتاب چون درقهٔ مکوکب و درع مزردست