مزدوری

معنی کلمه مزدوری در لغت نامه دهخدا

مزدوری.[ م ُ ] ( حامص مرکب ) مزدور بودن. عمل مزدور. حالت مزدور بودن. اجیر بودن. مزدگیری در مقابل انجام کاری : رحمن است که راه مزدوری آسان کند. ( کشف الاسرار ج 1 ص 32 ). || استیجار. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || اجراء. اجرة. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || محنت و زحمت بدنی. || اجرت کار و مواجب. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه مزدوری در فرهنگ فارسی

۱- مزد گرفتن در مقابل انجام دادن کاری: رحمن است که راه مزدوری آسان کند ... ۲- شاگردی استاد صنعتکار .

جملاتی از کاربرد کلمه مزدوری

چنین است مزدوری نفس دون بریزند خونت، بریزی چو خون
رنج عشقت نکشم بر طمع راحت نفس پادشازاده ملکم نکنم مزدوری
کوهکن شد کامیاب از صحبت شیرین سلیم در محبت هر که کاری کرد، مزدوری گرفت
خواص گوید، «خضر را دیدم و به صحبت من راضی بود، ولکن وی را بگذاشتم که دل به وی اعتماد کند و آرام گیرد و توکل من ناقص شود». و احمد بن حنبل مزدوری داشت. شاگرد را گفت تا زیادت از مزد وی چیزی به وی دهد، فرا نستند. چون بیرون شد، احمد گفت، «از پی وی ببر که بستاند». گفت، «چرا؟» گفت، «آن وقت در باطن خویش طمع آن بدیده بود از آن نستد. چون طمع گسسته شده بستاند».
چند خواهی دل از اسباب تعین برداشت دوش اقبال ازل قابل مزدوری نیست
دودانگی به مزدوری اندوختم به خاک کسی شمعی افروختم
چه نازی ای توانگر؟ بر خود و بر ضرب دست خود به زور بازوی مزدوریان،ارباب زر گردی؟
پیغامبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ گفت سه دیگر گفت:« یارب مزدوری چند گرفته بودم و همه را مزد بدادم مگر یک مرد که مزد خویش بگذاشت و نستد و من آن مزد او بسیار کردم و مالی عظیم شد، وقتی آن مرد آمد و گفت: « آن مزد بمن بده » وی‌را گفتم: « هرچه می بینی از اشتر و گاو و گوسفند و بَرْده همه آن تو است» گفت:« بر من استهزا مکن» گفتم :« استهزا نمی‌کنم » آن چهارپایان آنچه بود همه براند و هیچ چیز آنجا بنگذاشت، یارب اگر دانی از بهر تو کردم ما را ازین بلا برهان. سنگ از در غار بیکبار باز شد و ایشان همه بیرون شدند و برفتند و این حدیث درست است و بر درستی این حدیث اتّفاق کرده اند.
در دانه‌کشی مردیم چون مور ز حرص آخر در خاک سیه بردیم هنگامهٔ مزدوری
مزدوری کرده و نان می‌خورم مزدوری به ز طمع گستری