مزح

معنی کلمه مزح در لغت نامه دهخدا

مزح. [ م َ ] ( ع مص ) مزاح کردن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). لاغ کردن. ظرافت کردن. خوش طبعی. ممازحة.لعب. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || ( اِ ) خوشه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || سنبل الطیب و سنبل هندی. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه مزح در فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (مص ل . ) شوخی کردن .

معنی کلمه مزح در فرهنگ عمید

شوخی کردن، شوخی، مزاح.

معنی کلمه مزح در ویکی واژه

شوخی کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه مزح

غرض از این همه تذکار و تکرار آنست تا یاران صورت این اعتذار بدانند وسورت این موانع برخوانند و نیز در اثنای این مکتوب چند قطعه معروف است و از مصرعهای او مزحوف است.