مزاجی

معنی کلمه مزاجی در لغت نامه دهخدا

مزاجی. [ م ِ] ( ص نسبی ) هر چیز منسوب به مزاج و طبیعت. ( ناظم الاطباء ): وضع مزاجی فلان بد است ؛ استقامت مزاج ندارد.

معنی کلمه مزاجی در فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به مزاج : وضع مزاجی فلان بد است .
هر چیز منسوب به مزاج و طبیعت

جملاتی از کاربرد کلمه مزاجی

تو بد مزاج چه بی اعتدال و بد خویی طبیعتی و مزاجی و اعتدالی هست
منگر بدینکه خواند خری ناقص یا منحرف مزاجی بیمارم
ای نسیم از کوی او مگذر که می ترسم شود در دلش بوی گل از نازک مزاجیها غبار
به خاک پای تودادیم آبر بر باد ز بسکه تندمزاجی وآتشی خوئی
تو ساده مزاجی و تنگ دل وز نیک و بد زمانه غافل
به بزم دوستی دل بسته‌ام نازک مزاجی را که در پهلوی خود از بستن بند قبا رنجد
آه کز کودک مزاجیهای ابنای زمان ابجد ایام طفلی را ز سر باید گرفت
از آب لطیفتر مزاجی دارم دریاب مرا و گرنه ناخوش گردم
شود از تر مزاجی پای کوبی ببندد دست من بر خشک چوبی
ز من بشنو ای خواجه پیرانه پندی گرت در نصیحت مزاجیست قابل