معنی کلمه مزاج در لغت نامه دهخدا
آن شرابی که ز کافور مزاج است در او
مهر نشکسته بر آن پاک و گوارنده شراب.ناصرخسرو.- قلیل المزاج ؛ کم قوت و اندک نیرو : و یسقیه شراباً قلیل المزاج. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || ( اصطلاح پزشکی ) کیفیتی است که از تفاعل کیفیات متضاده موجود در عناصر حادث می شود. ( بحر الجواهر ). و نیز رجوع به حکمت الاشراق ص 198 و ص 199 شود.
اجتماع عناصر اربعه بعضی با بعضی دیگر بر وجهی که آن اجسام تفاعلی کنند بواسطه کیفیات متضاده تا حدی که حاصل شود از ایشان کیفیتی متوسط متشابه در جمیع اجزاء. ( قطب الدین شیرازی به نقل در فرهنگ علوم عقلی ). کیفیتی است که از تأثیر کیفیات عناصر اربعه در بدن آدمی پدید آید« : و اگر دو کیفیت با یکدیگر باز کوشند و هر یک اندر گوهر یکدیگر اثر کنند و گوهر هر دو از حال بگردد آن رااستحالت گویند و بدین استحالت قوت هر دو شکسته شود و کیفیتی میانه پدید آید آن را مزاج گویند...چهار کیفیت که ارکان است یکی گرم است و دوم سرد و سیم خشک وچهارم تر و...مزاج نه است یکی معتدل و چهار مفرد و چهار مرکب...هر اندامی از اندامهای یکسان ( مانند پوست و استخوان و عصب ) را مزاجی واعتدالی خاصه است...».( ذخیره خوارزمشاهی چ انجمن آثار ملی ص 47 و 48 ). مزاج هر اندامی یعنی آمیزش هر اندامی از گونه دیگری است و کیفیت هر اندامی و گرانی و سبکی و...سختی هر یک از گونه دیگر است. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
- مزاج اَتم ؛ اکمل مزاجات است که در جمادات نزدیک به نفس نباتی است و در نباتات نزدیک به نفس حیوانی است و گاه از مزاج اتم ، مزاج معتدل را خواهند. ( قبسات ص 43 ). و رجوع به کتاب شفا ج 1 ص 443 شود. ( از فرهنگ علوم عقلی ).
- مزاج اشرف ؛ همان مزاج اتم است و مزاج انسان را نیز اشرف گویند که پذیره تمام معارف و کمالات الهی است. ( مجموعه دوم مصنفات ص 220، نقل از فرهنگ علوم عقلی ).
- مزاج اول ؛ کیفیات اصلی عناصر اربعه ( برودت ، حرارت یبوست و رطوبت ) میباشد در مقابل مزاج ثانی که کیفیات حاصله از امتزاج و ترکیب اجزاء عناصر است. ( شفا ج 1 ص 379 از فرهنگ علوم عقلی ).