معنی کلمه مریخ در لغت نامه دهخدا
مریخ. [ م ِرْ ری ] ( ع اِ ) مردسنگ. ( منتهی الارب ). مرداسنج. ( اقرب الموارد ). || تیر دراز چهارپره. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). تیر پرتاب. ( دهار ) ( ملخص اللغات حسن خطیب ). || ذئب و گرگ. ( از اقرب الموارد ). || ( ص ) درخت نرم و نازک. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || گول. ( منتهی الارب ). احمق. ( اقرب الموارد ). || شخصی که بسیار روغن مالد. ( از اقرب الموارد ). مرخ. و رجوع به مرخ شود.
مریخ. [ م ِرْ ری ] ( اِخ ) نام ستاره فلک پنجم از ستاره های خُنَّس و آن را بهرام نیز گویند، منحوس و دال بر جنگ و خصومت و خونریزی و ظلم است. ( منتهی الارب ). کوکبی است از جمله سبعه سیاره و در آسمان پنجم می باشد. ( برهان ). ستاره ای است از خنس ، گویند سبب تسمیه آن سرعت سیرش است و برخی گویند بسبب رنگ زرد و سرخ آن است که شبیه مرداسنج ( مردار سنگ ) باشد. ( ازاقرب الموارد ). چهارم کوکب سیار در عالم شمسی که بهرام نیز گویند و به اعتقاد بطلمیوس کوکب سیاری که درآسمان پنجم واقع شده است. ( ناظم الاطباء ). از کواکب سبعه سیاره است و مأخوذ از مرخ و آن درختی است که از چوب آن آتش زنه سازند و سبب تسمیه آن تشبیه به آتش است از نظر سرخی ، و گویند مریخ در لغت عبارت از تیر بدون پر است که در حرکت خود پیچ و تاب میخورد و ستاره مذکور نیز بسبب به چپ و راست رفتن در حرکت بدین نام خوانده شده مریخ در فلک پنجم است و فاصله آن از زمین سه هزار هزار و نهصد هزار و دوازده هزار و هشتصد و شصت و شش میل است. ( از صبح الاعشی ج 2 ). خانه او حمل و عقرب و شرف او در بیست و هشتمین درجه جدی است. ( از مفاتیح العلوم ). بعنوان صاحب الجیش شمس است ،و بلاد ترک بدان منسوب است. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). از کلدانی مَرداخ ، و شاید اصل مرداخ نیز فارسی باشد، یا فارسی و کلدانی از مرد ( رجل ) و آک به معنی اسب به فارسی یا به کلدانی. یکی از صوری که قدمای یونانی به مریخ میدادند اسب بود، و لفظ مارس از همین مریخ آمده است یعنی مرداخ و مرداس نامی است که به پدر ضحاک میداده اند و این نام در میان عرب بسیار است. ( و رجوع به آک و بیوراسب شود ). و آن چهارمین سیاره شمسی است میان زمین و مشتری ، شش دفعه و نیم کوچکتر از زمین وبعد آن از خورشید 228 میلیون کیلومتر و مدت مدار آن به دور خورشید 687 روز و مدت دوره محوری آن 24 ساعت و 37 دقیقه و آن را دو قمر است. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). بهرام. بِخون. کوکب القاهر. غضبان. فلک شحنه پنجم. حصار. ترک فلک. ( دهار ). ترک معربد. سایس رواق پنجم. نحس اصغر. خانس. خنس. سیارة. کانسر. ( دهار ).