مری
معنی کلمه مری در لغت نامه دهخدا

مری

معنی کلمه مری در لغت نامه دهخدا

مری. [ م َرْی ْ ] ( ع مص ) بسودن و مالیدن سر پستان ناقه را تا شیر برآورد. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || برآوردن چیزی را. ( از منتهی الارب ). استخراج. ( از اقرب الموارد ). || منکر شدن حق کسی را. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). جحود کردن.( ترجمان القرآن جرجانی ). || زدن و ضرب. مَری فلانا مائةَ سوط؛ زد او را صد تازیانه. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || به دست یا به پای سودن اسب زمین را. ( از منتهی الارب ). || پای کشان رفتن اسب از شکستگی و لنگی. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || آب افشردن باد از ابر. ( از منتهی الارب ). باران ریزاندن باد ابر را. || جاری کردن خون و از آن قبیل را. || برآوردن از اسب بوسیله تازیانه یا چیز دیگری آنچه را از دویدن در اوست. ( از اقرب الموارد ). || نیک بدوشیدن. ( ترجمان القرآن جرجانی ).
مری. [ م َ ری ی ] ( ع ص ) ناقة مری ة؛ ناقه بسیارشیر یا ناقة بی بچه که به دست سودن دوشند آن را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || عِرقی ( رگی ) که مملو شود و شیر بیرون دهد. ( از اقرب الموارد ). ج ، مَرایا. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
مری. [ م َ / م ِ ] ( از ع ، اِ ) مری ٔ. گلوسرخ. راه گذر طعام و آب به معده. گلوی سرخ. سرخ روده. سرخ نای. لوله طویلی است عضلانی غشایی که از حلق شروع می شود و به معده ختم می گردد و یکی از قسمتهای لوله گوارش است. مری به شکل مجرایی است که از گردن و سینه عبور می کند و از سوراخ مخصوص به خود که بلافاصله در جلو سوراخ حجاب حاجزی آورتا است از پرده حجاب حاجز می گذرد و پس از سیر 2 تا 4 سانتی متر در شکم به معده مربوط می شود. قسمت فوقانی مری عضله ای است از نوع عضلات مخطط و در بقیه دارای الیاف عضلانی صاف است. طول مری 25 سانتی متر است و فاصله انتهای فوقانی مری تا قوسهای دندانی 13 سانتی متر می باشد مری از دو طبقه ٔعضلانی ( یکی الیاف عضلانی طولی در خارج و دیگر الیاف عضلانی حلقوی در داخل ) و نسج زیر مخاطی که طبقه درونی است ساخته شده است. مری قابل اتساع است. در گردن در عقب قصبةالریه و جلو ستون فقرات واقع شده است و درسینه عقب کیسه قلب قرار دارد بطوری که کیسه قلب در جلو مری بن بست ها او را بوجود می آورد و به هنگام ورم این کیسه عسرالبلع تولید می شود. مری در سینه با شریان آورتا ( آئورت ) مجاور است. و رجوع به مری شود.

معنی کلمه مری در فرهنگ معین

(مِ ) [ ع . ] (اِ. ) مجرای غذا از حلقوم تا معده .
(مُ ) [ ع . مری ء ] ۱ - (اِفا. ) ریاکننده . ۲ - (ص . ) گوارا.

معنی کلمه مری در فرهنگ عمید

گوارا.
مجرایی عضلانی که از حلق تا معده کشیده شده و با حرکات دودی شکل خود غذا را به معده هدایت می کند، سرخ نای.
نزاع، جدال، خصومت: یکسره میره همه باد است و دم / یکدله میره همه مکر و مری ست (حکیم غمناک: صحاح الفرس: مری ).

معنی کلمه مری در فرهنگ فارسی

دهی از دهستان کیاکلا بخش مرکزی شهرستان شاهی . دارای ۴۵٠ تن سکنه . محصول : برنج کنف کنجد غلات صیفی .
مرد
( صفت ) گوارا گوارنده : چو تشنه نباشد کس آنجا بس آن چه جای شراب هنئ و مری است ? ( ناصر خسرو )
مرد کوچک و خرد

معنی کلمه مری در دانشنامه عمومی

مِری یا سُرخ نای ( به انگلیسی: esophagus or oesophagus ) عضوی در بدن مهره داران است که به صورت لوله ای عضلانی کار رساندن غذا از حلق به معده را به عهده دارد. این لوله ۲۵ سانتی متر طول دارد و بیش ترین قسمت آن در قفسه سینه قرار دارد. این مجرا از انتهای تحتانی حلق در محاذات مهره ششم گردنی آغاز و در محاذات مهره دهم سینه ای وارد فضای شکمی می شود. مری در قسمت جلو با سطح پشتی لوب چپ کبد و در عقب با دیافراگم مجاورت دارد.
مری حلق را به معده متصل می کند این اتصال از راه سوراخی که توسط این لوله در دیافراگم ایجاد شده برقرار می شود و غذا از این طریق از حلق به معده راه می یابد. انتقال غذا از راه مری با کمک انقباض های موج مانندی که انقباض های کرم وار یا حرکات لوله گوارش نامیده می شود، انجام می شود. دیوارهٔ مری از مجرا به بیرون؛ از غشاء مخاطی، پیش غشاء مخاطی، لایه عضلانی و بافت های همبند تشکیل شده است.
در انتهای زیرین مری ماهیچه ای صاف و حلقوی وجود دارد که از دیدگاه فیزیولوژی مانند یک دریچه عمل می کند. هنگامی که این ماهیچه در حالت استراحت قرار دارد، غذا از مری به معده انتقال می یابد اما در حالت انقباض از ورود مواد درون معده به مری جلوگیری می کند.
در انسان یک سوم بالایی مری از جنس عضلات مخطط و بخش تحتانی آن از جنس عضلات صاف است. در مری گوارش اتفاق نمی افتند و مری تنها مجرایی از حلق به معده برای رساندن مواد غذایی است. مری آنزیم ترشحی ندارد. در مری حرکت های کرمی شکل اتفاق می افتد که تنها برای انتقال غذا به معده است
بیماری های مختلفی مانند دیسفاژی، آشالازی، اسپاسم منتشر مری، بلع دردناک، اسکلروز، ریفلاکس، ازوفاژیت و سرطان می توانند مری را درگیر سازند.
مری (شاهرود). مری یک روستا در ایران است که در دهستان خوارتوران شهرستان شاهرود واقع شده است. مری ۳۵ نفر جمعیت دارد.
مری (کومونه). مری ( به ایتالیایی: Merì ) یک کومونه در ایتالیا است که در استان مسینا واقع شده است.
مری ۱٫۹ کیلومترمربع مساحت و ۲٬۲۰۹ نفر جمعیت دارد و ۶۴ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
معنی کلمه مری در فرهنگ معین
معنی کلمه مری در فرهنگ عمید
معنی کلمه مری در فرهنگ فارسی
معنی کلمه مری در دانشنامه عمومی

معنی کلمه مری در دانشنامه آزاد فارسی

مِری (oesophagus)
مِری
(یا: سرخ نای) لولۀ عضلانی انتقال دهندۀ غذا از دهان به معده. مری انسان حدود ۲۳ سانتی متر طول دارد و درست پشت نای، از حلقبه سمت پایین، کشیده شده است. مری را غشایی مخاطیبا یاخته های پوششیپوشانده است که مایع نرم کننده ای برای کمک به حرکات پایین روی غذا ترشح می کنند. دیوارۀ مری عضله دار است، منقبض می شود، و غذا را با حرکات دودیبه سمت معده می راند.

معنی کلمه مری در ویکی واژه

مِری
مَری
مُری
مُرّی
(جانوری): مجرای عضلانی طویلی که از حلق تا معده امتداد دارد. مِری :(meri) در گویش گنابادی یعنی میروی، خواهی رفت ، همچنین در گویش گنابادی معنی دوم آن مری (مجرای انتقال غذا از حلقوم تا معده) میباشد.
گوارا، گوارنده، خوشگوار.
جدال و ستیز کردن ← مِرا.
تیز تاز، اسب تیز تاز و چابک شاید آنچه در گذشته به اسبان عربی مشهور بود. همان گاو دوشا به فرمانبری/ همان تازی اسب گزیده مری «شاهنامه»
ریا کننده.
(پزشکی): آب‌کامه.

جملاتی از کاربرد کلمه مری

بر مریدی که افکند نظری دل سنگ و را کند گهری