معنی کلمه مری در لغت نامه دهخدا
مری. [ م َ ری ی ] ( ع ص ) ناقة مری ة؛ ناقه بسیارشیر یا ناقة بی بچه که به دست سودن دوشند آن را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || عِرقی ( رگی ) که مملو شود و شیر بیرون دهد. ( از اقرب الموارد ). ج ، مَرایا. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
مری. [ م َ / م ِ ] ( از ع ، اِ ) مری ٔ. گلوسرخ. راه گذر طعام و آب به معده. گلوی سرخ. سرخ روده. سرخ نای. لوله طویلی است عضلانی غشایی که از حلق شروع می شود و به معده ختم می گردد و یکی از قسمتهای لوله گوارش است. مری به شکل مجرایی است که از گردن و سینه عبور می کند و از سوراخ مخصوص به خود که بلافاصله در جلو سوراخ حجاب حاجزی آورتا است از پرده حجاب حاجز می گذرد و پس از سیر 2 تا 4 سانتی متر در شکم به معده مربوط می شود. قسمت فوقانی مری عضله ای است از نوع عضلات مخطط و در بقیه دارای الیاف عضلانی صاف است. طول مری 25 سانتی متر است و فاصله انتهای فوقانی مری تا قوسهای دندانی 13 سانتی متر می باشد مری از دو طبقه ٔعضلانی ( یکی الیاف عضلانی طولی در خارج و دیگر الیاف عضلانی حلقوی در داخل ) و نسج زیر مخاطی که طبقه درونی است ساخته شده است. مری قابل اتساع است. در گردن در عقب قصبةالریه و جلو ستون فقرات واقع شده است و درسینه عقب کیسه قلب قرار دارد بطوری که کیسه قلب در جلو مری بن بست ها او را بوجود می آورد و به هنگام ورم این کیسه عسرالبلع تولید می شود. مری در سینه با شریان آورتا ( آئورت ) مجاور است. و رجوع به مری شود.