مرگ
معنی کلمه مرگ در لغت نامه دهخدا

مرگ

معنی کلمه مرگ در لغت نامه دهخدا

مرگ. [ م َ ] ( اِ ) اسم از مردن.مردن. ( برهان ) ( آنندراج ). باطل شدن قوت حیوانی و حرارت غریزی. ( ذخیره خوارزمشاهی ). فنای حیات و نیست شدن زندگانی و موت و وفات و اجل. ( ناظم الاطباء ). از گیتی رفتن. مقابل زندگی و محیا. درگذشت. فوت. کام. هوش. منیت. میتت. وفات. ابویحیی. اجل. ( دستور اللغة ). ام البلبلا. ام الحنین. ام الدهیم. ام الرقوب. ام قسطل.ام قشعم. ام اللهیم. ام الهتم. ممات. قعص. علق. بنت المنیة. ثکل. جباذ. جدید. جذاب. حتف. حجاف. حلاق. حمام. حمة. حین. خر. خزاع. دبر. دین. ذأفان. ذعفان. ذؤفان. ذوفان. ذئفان. ذیفان. سأم. شعوب. صاعقة. صرفان. صعق. طفن. طلاطل. طلاطلة. طومة. عبول. عجول. عکوب.علاقة. علوق. غتیم. غول. فنقع. فوظ. فیض. فیظ. قاضیة. قتیم. قضی. کفت. لجم العطوس. لزام. لهیم. مقشم. ممات. منون. منی. منیة. موات. موت. میتة. نائمة. نیط. واقعة. وَزوَز. وفاة. همیع. همیغ. یقین :
مهتران جهان همه مردند
مرگ را سر همه فروکردند.رودکی.توشه خویش زود از او بربای
پیش کایدت مرگ پای آکیش.رودکی.هر گلی پژمرده گردد زو نه دیر
مرگ بفشارد همه در زیر غن.رودکی.آنکس که بر امیر در مرگ باز کرد
بر خویشتن نگر نتواند فراز کرد.ابوشکور.همی حسد کنم و سال و ماه رشک برم
به مرگ بوالمثل و مرگ شاکر و جلاب.ابوطاهر خسروانی.دریغ من که مرا مرگ و زندگانی تلخ
که دل تبست و تباه است و دین تباه و تبست.آغاجی.وگر کشت خواهد همی روزگار
چه نیکوتر از مرگ در کارزار.دقیقی.برمرگ پدر گرچه پسردارد سوک
در خاک نهان کندش ماننده پوک.منجیک.یارب چرا نبرد مرگ از ما
این سالخورده زال بن انبان را.منجیک.گوئی که به پیرانه سر از می بکشم دست
آن باید کز مرگ نشان یابی و دسته.کسائی.هر آنکس که دارد هش و رای و دین
پس از مرگ بر من کند آفرین.فردوسی.همه مرگ رائیم پیر و جوان
که مرگ است چون شیر و ما آهوان.فردوسی.سر پشه و مور تا شیر و کرگ
رها نیست از چنگ و منقار مرگ.فردوسی.مگر بهره گیرم من از پند خویش
براندیشم از مرگ فرزند خویش.

معنی کلمه مرگ در فرهنگ معین

(مَ ) [ په . ] (اِ. ) مردن ، فوت ، قطع حیات ، از بین رفتن زندگی .

معنی کلمه مرگ در فرهنگ عمید

۱. مردن، موت.
۲. [مجاز] نیستی، فنا.
* مرگ موش: (شیمی ) = آرسنیک
* مرگ ومیر: = مرگامرگ
* مرگ پای آگیش: [قدیمی] مرگ که پاپیچ همه کس شود.

معنی کلمه مرگ در فرهنگ فارسی

نیستی، فنا، موت ، مرگ ارزان: مستحق مرگ، سزاوارکشته شدن، مرگ ارجان و مرگ ارژان هم گفته شده
( اسم ) آب بینی غلیظ خلم .

معنی کلمه مرگ در دانشنامه عمومی

مَرگ، دَرگُذَشت، وَفات یا فوت ( به انگلیسی:Death ) در زیست شناسی پایان چرخهٔ زندگی زیستی موجودات زنده و در پزشکی به معنای توقف برگشت ناپذیر علائم حیاتی است. مرگ در متن های دیگر رشته ها، ممکن است به نابودی کامل یک روند، یک وسیله یا یک پدیده اشاره کند.
عوامل و شرایط گوناگونی می توانند به مرگ جانداران بینجامند از جمله بیماری، تخریب زیستگاه، پیری، سوء تغذیه و استرس و تصادفات. در کشورهای پیشرفته، عامل اصلی مرگ انسان ها، بیماری های مرتبط با افزایش وزن، پیری، خودکشی و بیماری های مربوط به کهولت سن است.
سنت ها و اعتقادات در رابطه با مرگ، یکی از مهم ترین قسمت های فرهنگ انسان ها محسوب می شود. با توجه به پیشرفت های روزافزون علمِ پزشکی، توضیح پدیدهٔ مرگ، جزئیات لحظهٔ مرگ و همچنین درک واقعی، پیچیدگی های بیشتری پیدا کرده است. بسیاری از مردم اعتقاد به دنیای پس از مرگ دارند و باور دارند زندگی ادامه خواهد داشت. و گروهی دیگر از مردم به این باورند که پس از مرگ دوباره به این جهان بازمی گردند تا به عنوان شخصی دیگر زندگی کنند. و گروه دیگری مرگ را پایان همه چیز می دانند و گروهی دیگر مرگ را به بیدار شدن از خواب نسبت داده اند که در کتاب مسلمانان نیز این مطلب بیان شده است. جسم بی جان شده را متوفی می نامند و به اصطلاح وفات یافته است. گرما و حرارت از دست رفته بدن باعث سرد و خنک شدن بدن می شود و منجر به مرگ انسان می شود که می گویند آن انسان فوت کرده است.
پس از توقّف علائم حیاتی و قلب، هوشیاری تمام حواس به کلّی از دست می رود و موجود زنده ( انسان و جانوران ) پس از مرگ هیچ چیزی را احساس نمی کند و نمی شنود و نمی بیند و حس نمی کند زیرا این امور متعلّق به بدن او و اعصاب و تجزیه و تحلیل آن توسط مغز است که از بین رفته است. پس از مرگ در مغز در حدود یک دقیقه پس از قطع شدن ورود اکسیژن به آن، واکنش های شیمیایی ای در مغز انجام شده که باعث از بین رفتن سلول های مغزی ( نورون ها ) می شود. سپس جسد به حالت تونوس و خشک شدگی ماهیچه ها در می آید و اصطلاحاً ( جمود نعشی ) می شود و عوامل میکرو ارگانیسمی مانند: باکتری بی هوازی از بیرون بدن و درون آن شروع به فعالیت کرده و بافت های بدن را تجزیه کرده و پس از گذشت چیزی حدود شصت روز بافت نرم بدن از بین رفته و فقط اسکلت ( استخوان ) و دندان و مو و ناخن به دلیل داشتن پروتئین کراتین تجزیهٔ بسیار کندتری نسبت به بافت نرم خواهند داشت.
مرگ (تجسم). مفهوم مرگ بعنوان یک موجود زنده از آغاز تاریخ در خیلی از جوامع حضور داشته است. در انگلیسی، مرگ غالباً با نام دروگر مرگ ( به انگلیسی: Grim Reaper ) خوانده می شود و از قرن پانزدهم به بعد به شکل یک اسکلت که یک داس دسته بلند حمل می کند و با یک شنل سیاه پوشیده شده است. مرگ همچنین با نام های دیگری چون شیطان مرگ و فرشته ظلمت و روشنایی نیز شناخته می شود. از اشارات مرتبط با وی در عهد جدید می توان به مکاشفه یوحنا اشاره کرد که نام وی را به عنوان یکی از چهار سوار آخرالزمان به همراه هادس برده است و به مرگ این قدرت داده شده است که یک چهارم زمین را با قحطی، جنگ و حیوانات وحشی نابود کند.
معنی کلمه مرگ در فرهنگ معین

معنی کلمه مرگ در دانشنامه آزاد فارسی

توقف همۀ اعمال حیاتی موجود زنده. در این وضعیت، مولکول ها و ساختارهای موجود زنده سازماندهی خود را از دست می دهند و مشابه مولکول های غیرزنده می شوند. در پزشکی، زمانی فرد مرده قلمداد می شود که مغز از کنترل اعمال حیاتی بازماند، حتی اگر تنفس و ضربان قلب، به صورت مصنوعی، ادامه یابد. قبلاً مرگ را با مشاهدۀ توقف دایم ضربان قلب تعریف می کردند، ولی ظهور تجهیزات تقویت کنندۀ حیات تعیین زمان مرگ را مشکل کرد. در ۱۹۶۸، سازمان بهداشت جهانی به منظور خارج کردن اندام های زنده در جراحی پیوند قلب مقرر کرد فرد دهندۀ عضو نباید آثاری از رابطۀ مغز ـ تن، فعالیت ماهیچه ای، فشار خون یا توانایی تنفس خودبه خود نشان دهد. بنا به اعتقادات دینی، مثلاً در مذاهب هندو و بودیسم، مرگ مقدمۀ تولدی دوباره است. در اسلام و مسیحیت، مفاهیم روز داوری و بهشت یا دوزخ با مرگ پیوند دارند. آیین یهود بر زندگی پس از مرگ تأکید ندارد، بلکه به بقای افراد از راه فرزندانی تأکید می گذارد که سنت ها را پاس می دارند.
مرگ یاخته ای. جانداران مقادیر فراوانی انرژی برای جلوگیری از شکستن مولکول های پیچیدۀ پیکرشان صرف می کنند. ترمیم و جایگزینی یاخته ها در جانداران پریاخته فرآیندهایی حیاتی اند. به هنگام مرگ، این انرژی در دسترس نیست و ازهم پاشیدگی سازماندهی یاخته ای چاره ناپذیر است. یاخته های منفرد به دو طریق می میرند. بافت مردگی براثر حادثه ایجاد می شود. در این حالت، یاخته براثر مسمومیت، گرما و نبود اکسیژن متورم می شود و انسجامش را از دست می دهد. مرگ برنامه ریزی شده (اپوپتوزیس) نوعی فرآیند کنترل شدۀ زیست شناختی است که طی آن، یاخته کوچک می شود و یاخته های مجاور اجزای آن را هضم می کنند. ازدست دادن دم در نوزاد قورباغه از این جمله است. زیست شناسان برای توجیه مرگ با مشکل روبه رویند. اگر پروتئین ها، مولکول های پیچیدۀ دیگر، و کل یاخته می توانند ترمیم یا جایگزین شوند، چرا جانداران پریاخته می میرند؟ مطلوب ترین توجیه این امر توصیف تکاملی است. جانداران باید بمیرند تا جا برای افراد جدیدی باز شود که بر اثر تولید مثل جنسی ممکن است تا حدودی نسبت به نسل قبلی مقاوم تر باشند. بیشتر محیط ها دایم، ولی به کندی تغییر می کنند و جانداران بی این دگرگونی نمی توانند در برابر این تغییرات سازش یابند. فلاسفۀ اسلامی به واسطۀ قبول نفس برای موجودات جاندار، علت های زیر را جهت مرگ موجودات به ویژه انسان بیان داشته اند: ۱. توقف قوۀ رشد و تغذیه به جهت محدودیت آن ها از حیث مادّی بودن؛ ۲. ازبین رفتن رطوبت غریزی به واسطۀ غلبۀ حرارت که موجب متصلّب شدن اعضاء می شود؛ ۳. عدم تکافوی اجزای ایجاد شده به جای اجزای ازبین رفته، که این امر به واسطۀ تحلیل قوا است. در ادلۀ فوق که مانع ازجمع با یکدیگر نیز نیستند، دلیل اصلی مرگ، پدیده ای طبیعی دانسته شده، ولی در ادلّۀ زیر از جهت غایت شناختی به مسئله نظر شده است: ۴. عدم تکافوی مادّه برای خلقت مجدد انواع، چرا که در این صورت باید در زمین محدود انواع نامحدود به وجود آید؛ ۵. بدون مرگ، ستمگران تا قیامت باقی می بودند؛ ۶. بدون مرگ پرهیزکاران پاداش نمی یافتند زیرا اینان از فواید دنیایی برای سعادت غیردنیایی چشم پوشیده اند. ملاصدرا این ادله را ضعیف دانسته و دلیل اصلی مرگ را حرکت جوهری عالم شمرده است. در باور وی نفوس در سیر کمالی خویش به نقطه ای می رسند که باید از عالم مادّه مفارقت کنند و این مفارقت با مرگ حاصل می شود. پدیدۀ مرگ از حیث ظهور خارجی یا طبیعی است یا اخترامی، مرگ طبیعی به واسطۀ یکی از ادلۀ پیشین است و مرگ اخترامی درپی حادثه ای غیرطبیعی، مانند تصادف و قتل.

معنی کلمه مرگ در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مرگ یعنی انتقال از دنیا به آخرت. مرگ از قوانین فراگیر جهان هستی است که همه موجودات طعم آن را خواهند چشید.
مرگ به معنای مردن است و لسان العرب آن را به "ضد حیات" معنا کرده است. برخی مرگ را به معنای "سکون" گرفته اند. التحقیق درباره معنای موت می گوید: مرگ نفی حیات است و حیات در هر چیز به مقتضای خصوصیات وجودیش است. راغب در مفردات مرگ را پنج نوع می شمارد.
مرگ در قرآن
معنای مرگ در قرآن کریم در قالب لفظ های گوناگونی آمده است که از جمله آنها می توان به موارد ذیل اشاره کرد:۱. ماده (م و ت) بیشترین کاربرد معنای مرگ در قرآن کریم را به خود اختصاص داده، ماده موت ۱۶۵ بار در قرآن به کار رفته است.۲. ماده (ق ت ل) مانند:«قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ » «مرگ بر این انسان، چقدر کافر و ناسپاس است!»این ماده در قرآن کریم به معنای مرگ حدودا۱۵۰ً بار به کار رفته است؛ البته این ماده در قرآن کریم ۱۷۰ بار به کار رفته است که برخی از موارد آن به معنای جهاد و... می باشد، نه به معنای مرگ.۳. ماده (ه ل ک) این ماده در قرآن کریم ۶۸ بار به کار رفته است، و در بیشتر موارد به معنای مرگ است؛ مانند:«وَ لَقَدْ جاءَکُمْ یُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَیِّناتِ فَما زِلْتُمْ فی شَکٍّ مِمَّا جاءَکُمْ بِهِ حَتَّی إِذا هَلَکَ » «پیش از این یوسف دلایل روشن برای شما آورد، ولی شما هم چنان در آنچه او برای شما آورده بود تردید داشتید تا زمانی که از دنیا رفت.»نکته: در چند قرن اخیر (ه ل ک) برای مرگِ با حقارت به کار می رفت اما در عصر نزول قرآن چنین نبوده و خود قرآن نیز "هلک" را در مطلق مرگ به کار برده است نه مرگ با حقارت. ۴. ماده (و ف ی) این ماده در ۱۴ آیه برای مردن به کار رفته است، مانند آیه: «قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْت » «بگو: فرشته مرگ که بر شما مأمور شده، (روح) شما را می گیرد.»"وفی" در اصل به معنای گرفتن به طور کامل است و به کار رفتن آن درباره مرگ می تواند به این دلیل باشد که مرگ نیستی و نابودی و فنا نیست، بلکه انتقال از عالمی به عالم دیگر است. ۵. ماده (ص ع ق) برخی برای "صعق" همراه با معانی دیگری که در نظر گرفته اند، معنای مرگ را نیز بیان کرده اند. راغب در مفردات از قول برخی واژه شناسان می نویسد: واژه (صَاعِقَة) سه وجه دارد: (مرگ، عذاب، آتش )اما خود راغب در پاسخ آن می نویسد: آنچه که ذکر شد در واقع نتایجی است که از صاعقه حاصل می شود؛ زیرا صاعقه صدای سهمگین و شدید از آسمان است و نتیجه آن آتش، عذاب یا مرگ است پس در واقع صعق یک معنا دارد و این ها نتایج آن است.
خواب حالتی شبیه مرگ
آدمی در خواب نیز حالتی شبیه مرگ پیدا می کند و گویی روح او از بدن جدا می شود؛ امّا وقتی روح از گذر مرگ بدن را ترک می کند، دیگر بازگشت ندارد.
قبض روح
...
[ویکی اهل البیت] کلید واژه: مرگ، موت، انسان، قرآن کریم؛
«مَرْگ» در مقابل «زندگی»، اسمی است برای مردن و جدائی روح از بدن; معادل آن در زبان عربی واژگان «موت»، «ممات»، و «توفّی» می باشد.
حقیقت این واژه در مورد موجودات جاندار، مانند انسان یا هر حیوانی صادق است، و گاه مجازاً در شیئی که بار ارزش دهنده اش را از دست داده باشد، مانند زمینِ گل و گیاه از دست داده نیز به کار رود: «یحیی الارض بعد موتها». چنان که در فارسی مجازاً به جای «نیستی» پس از هستی (فناء) نیز استعمال می شود.
«موت» (مرگ) با مشتقاتش 165 بار در قرآن کریم ذکر شده است.
یک انسان متعادل زندگی را دوست می دارد، جهان و زیبائی های آن را دوست می دارد و آرزو می کند که بتواند برای همیشه زنده بماند . انسان در دشوارترین شرایط هم دل از زندگی برنمی کند و معذور هم هست برای این که عشق به زندگی یک عشق غریزی و نهادی است .
امام علی علیه السلام می فرماید:
«و اعلموا انه لیس من شی ء الاّ و یکاد صاحبه یشبع منه و یمله الا الحیاة فانه لا یجد فی الموت راحة; بدانید که انسان سرانجام همه لذت های دنیا سیر می شود، جز لذت زندگی; برای این که هیچ کس در مرگ آسایش نمی بیند .»

معنی کلمه مرگ در ویکی واژه

[mæɾg]، /مَرگ/
morte
مردن، فوت، قطع حیات، از بین رفتن زندگی.
مرگ

جملاتی از کاربرد کلمه مرگ

مگر کم روان چون هراسان شود به روی شما مرگم آسان شود
نخستین به شداد جنگ آورد جهان بر تن مرگ تنگ آورد
وگر کشته شوم در حسرت دوست مرا زان مرگ نامی سخت نیکوست
بر خاک من رسید پس از مرگ و هر گیاه کآنرا نه بوی او بود از بیخ بر کنید
انتظار است انتظار است انتظار چیست دانی بدتر از مرگ ای نگار
چو کوهساری خیزد ز آب و آتش رزم که مرگ روید از آن کوهسار آتش و آب