معنی کلمه مرکوب در لغت نامه دهخدا
بر چنین مرکوب سی فرسنگ راه
من ز چشم بد نقابش کردمی.خاقانی.طلب از یافت نکوتر من و مرکوب طلب
کان براق از در میدان به خراسان یابم.خاقانی.یکی از جمله اعراب طاهر را بشناخت او را به طعنه از مرکوب بینداخت و فرودآمد و سرش را برداشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 86 ).
ز دیبا و مرکوب و ده گونه چیز
همان خلعت پادشاهانه نیز
دگرره گفت کاجرام کواکب
ندانم برچه مرکوبند راکب.نظامی.خاطر سعدی و بار عشق تو
راکبی تند است و مرکوبی جمام.سعدی.