معنی کلمه مرود در لغت نامه دهخدا
مرود. [ م ِرْ وَ ] ( ع اِ ) میل سرمه.( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). سرمه چوب. ( دهار ).سرمه کش. چوب سرمه دان. میل سرمه : کان [ بقراط ] کثیرالصوم قلیل الأکل و بیده أبداً اما مِبضع و اًما مِرود. ( عیون الانباء ج 1 ص 28 ). || آهن حلقه لگام که گرد آن باشد. || چرخ دلو از آهن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || وتد. ( از اقرب الموارد ). میخ. || مفصل. ج ، مَراود. || محور. ( اقرب الموارد ). || میله ای که باز بر آن نشیند و زنجیری دارد که پای بدان بندند. حلقه ای مانند زنجیر که بدان پای باز را بندند یا گردن یوز را : اما مرود باز باید آهنین باشد خاصه در کریز خانه و برنشیمه خود صواب آن است که از آهن بود و چون بر دست گیرند و مرود از سیم و زر بود شاید. ( بازنامه نسوی ص 105 ). و یوز بود که عادت دارد که مَرَس به دندان ببرد ( قطع کند ). و یوزداران زنجیر به مرودش اندر کشند و او ناچار زنجیر خاید و بیم آن بود که دندانش بشکند و اگر نشکند سوده شود و زیان دارد. ( بازنامه ص 171 ).
شیر نخواهد به پیش او درزنجیر
باز نخواهد به دست او در مرود.منوچهری.
مرود. [ م ُ ] ( ع مص ) ستنبه شدن دیو. ( المصادر زوزنی ). ستنبه و سرکش گردیدن و یا از همه هم پیشگان سبقت بردن. || خوی گرفتن بر چیزی و همیشگی ورزیدن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). عادت کردن. ( دهار ). مرودة. و رجوع به مرودة شود.
مرود. [ م ُ ]( اِ ) مخفف امرود است که کمثری باشد. ( از برهان ). امرود. ( جهانگیری ). گلابی. شاه میوه. پروند :
یقین که بوی گل فقر از گلستانیست
مرود هیچ کسی دید بی درخت مرود.مولوی.