مرغوز

معنی کلمه مرغوز در لغت نامه دهخدا

مرغوز. [ م ُ ] ( اِ ) صورتی است از «مرغز» در املاء. رجوع به مرغز شود.

جملاتی از کاربرد کلمه مرغوز

شیخ الاسلام گفت: وقتی جوانمردی از زندگانی نومید گشت و مشفقان وی از وی نومید شدند، ایشان را پیش خواند و گفت: از بهر خدای مرا بشما یک حاجتست رواهست؟ گفتند هست بگوی گفت: گر مرا مرگ آید ایذر مرا در مرغوزن گوران بگور کنید ایشان متحیر شدند که این چیست، کی وی گفت. گفت: خداوندا را گفته بودم گر مرا نزدیک تو با تو هیچ چیز است. یعنی قدریست مرا بطرسوس مرگ ده. ایذر می‌بروم دانم کی مرا باو هیچ چیز نیست یعنی از قیمت و قدر دیگر نیمه روز بهی پدیدار آمد و برخاست و بطرسوس شد و آنجا برفت
نشان کرده کلاه یک قراگوز که پشمش بد بسان پوست مرغوز