مرغه

معنی کلمه مرغه در لغت نامه دهخدا

( مرغة ) مرغة. [ م َ غ َ ] ( ع اِ ) اسم المرة است از مصدر مرغ. ( از اقرب الموارد ). رجوع به مرغ شود. || مرغزار بسیارگیاه. ( منتهی الارب ).روضه یا روضه پر گیاه و نبات. ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه مرغه در ویکی واژه

بستر

جملاتی از کاربرد کلمه مرغه

به ازل چو دانهٔ خال نمود تا قیامت همه مرغهای دل شد به هوای آن هوائی
گویند هر شخصی را هر شب یک صاع می‌بود. پس گفتند: یا موسی قتلنا هذا بحلاوته، فاطعمنا اللحم فانزل اللَّه علیهم السّلوی گوشت خواستند اللَّه تعالی ایشان را کرجفو فرستاد. مقاتل گفت ابری بر آمدی و از آن ابر مرغهای سرخ باریدن گرفتی چندانک ایشان را کفایت بودی، قتاده گفت باد جنوب آوردی آن مرغ سلوی، و روز آدینه دو روزه را می‌برگرفتند که روز شنبه نیامدی که ایشان را روز شنبه عبادت بود.
فَیَکُونُ طَیْراً قراءة عامه است بیاء، میگوید باد در آن دهم تا مرغی بود. فیکون طائرا قراءة مدنی و یعقوب است. یعنی که تا پرنده بود گفته‌اند که: خفاش بود، طرفه‌ترین مرغها، بگوشت می‌پرد و بی‌خایه زه کند. و شیر دهد که پستان دارد و دندان دارد و حیض بیند.
از روزها است مولود وز شامها شب قدر از وقتها سحرگه وز مرغها سحرخوان