مرع

معنی کلمه مرع در لغت نامه دهخدا

مرع. [ م َ ] ( ع مص ) روغن بسیار بر سر مالیدن. ( منتهی الارب ). مالیدن سر را بوسیله روغن. ( از اقرب الموارد ). || شانه کردن موی. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
مرع. [ م َ ]( ع اِ ) زمین گیاه ناک و فراخ علف. ( آنندراج ). || کلأ. ج ، اَمرُع ، اَمراع. ( از اقرب الموارد ). || فراوانی علف و چراگاه. ( از منتهی الارب ).
مرع. [ م َ رَ ] ( ع مص ) گیاه ناک گردیدن رودبار و فراخ علف شدن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). مراعة. و رجوع به مراعة شود. || در خصب و فراوانی قرار گرفتن. ( از ذیل اقرب الموارد از لسان العرب ).
مرع. [ م َ رَ ] ( ع اِ ) فراخی علف و چراگاه. ( ناظم الاطباء ).
مرع. [ م َ رِ ] ( ع ص ) مرد چراگاه جوی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || خصب. ( از اقرب الموارد ).
مرع. [ م ُ ] ( ع اِ ) ج ِ مُرعَة و مُرَعة. ( منتهی الارب ). مُرَع. ( اقرب الموارد ). رجوع به مرعة شود.
مرع. [ م ُ رَ ] ( ع اِ ) ج ِ مُرعة یا مُرَعة. ( اقرب الموارد ). مُرع. ( منتهی الارب ). رجوع به مرعة شود.

معنی کلمه مرع در فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِ. ) زمین گیاه دار.

معنی کلمه مرع در ویکی واژه

زمین گیاه دار.

جملاتی از کاربرد کلمه مرع

و همی حدود را یاد کند خدایتعالی دیگر جای فرمود:رب المشرقین و رب المغربین همیگوید پروردگار دو مشرق و بدان مرعقل و نفس را میخواهد که نور وحدت از ایشان پدید آمد و پروردگار دو مغرب و بدان مرناطق و اساس را میخواهد که آن نور کز آن دو مشرق بر آمد و بدین دو مغرب فرو شد.
کهن‌ترین نسخه خطی آن که برخی با احتمالی ضعیف، آن را به خط نویسنده انگاشته‌اند، مورخ ۹۲۴ هجری قمری ۱۵۱۸ میلادی است که در کتابخانه انجمن آسیای بنگال است. نسخه‌های خطی دیگر آن در کتابخانه‌های مرکزی دانشگاه تهران، کتابخانه ملی (تهران)، کتابخانه آیت‌الله مرعشی (قم)، کتابخانه سلطنتی (سابق)، کتابخانه شورای ملی (سابق)، کتابخانه شخصی اسماعیل آموزگار (مشهد)، کتابخانه شخصی سیدجلال‌الدین محدث ارموی (تهران) و کتابخانه رنینگتون (آلمان) موجود است.
چو مرع نامه بر پران پی کار خط فتح و اجل در بال و منقار
۴- قرآن در کتابخانه آیت‌الله نجفی مرعشی
خاطرش مرعوب غیر الله نیست هر که در اقلیم لا آباد شد
مرعلی مرتضی را بود قنبر یک غلام هر که مهر مرتضی دارد ترا قنبر سزد
شده از بس حقارت چرخ اعظم نقطه سان مرعی چو گاه وجد در دور آمده پر گار دامانش
وان پنج حس باطن چون وهم و چون تصور هم پنج چشمه می‌دان پویان به سوی مرعی
چون به سعیت همه اطراف جهان مرعی شد طرف بنده همانا که نماند مهمل
مازندران اولین پایگاه اسلامی و شیعه دوازده امامی است[نیازمند منبع] و خاندان مرعشی و خاندان ناصرالحق اطروش هم در مازندران به پایتخت‌گری آمل بوده‌اند.
جُنَیْد گوید از سرّی شنیدم که اهل ورع چهار تن بودند در وقت خویش حذیفة المرعشی و یوسف اسباط و ابراهیم بن ادهم و سلیمان خوّاص، اندر ورع نگاه کردند چون کار بریشان تنگ شد بآن آمدند که از هر چیز باندکی قناعت کردند.
تا داد لباس دگرش جوهر خورشید او مرعوضش را ستد آن جامه عطا کرد
عرفی ز پا فتاده همین بود در جهان مرعی که کام خویش ز پرواز می گرفت