مرش
معنی کلمه مرش در لغت نامه دهخدا

مرش

معنی کلمه مرش در لغت نامه دهخدا

مرش. [ م َ ] ( ع مص ) خدش و شکافتن پوست با سر انگشتان و ناخنها. ( از تاج المصادر بیهقی ). خراشیدن و سودن به سر انگشت. ( منتهی الارب )( از اقرب الموارد ). با سر انگشتان گرفتن همچون نیشگون. ( از اقرب الموارد از لسان ). || به سخن رنجانیدن کسی را. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
مرش. [ م َ ] ( ع اِ ) خراش. ( از منتهی الارب ). || زمین که رویش باران رندیده باشد یا زمین که رویش به اندک باران روان گردد. ( منتهی الارب ). زمینی که باران روی آن را خراشیده باشد، یا زمینی که آب جاهایی از روی آن رابخراشد و به کندن و حفر کردن سیل نرسد، و یا زمینی که چون باران بر آن ببارد بسرعت جاری شود. ج ، اَمراش و مُروش. ( از اقرب الموارد ). || «حضیض » وقسمت پائین از کوه. ( از ذیل اقرب الموارد از تاج ).
مرش. [ م ِ ] ( اِ ) مِراش. قی و استفراغ. ( ناظم الاطباء ). شکوفه. اشکوفه.
مرش. [ م ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ امرش. ( اقرب الموارد ). رجوع به امرش شود. || ج ِ مرشاء. ( از اقرب الموارد ). رجوع به مرشاء شود.
مرش. [ م ُ رِش ش ] ( ع ص ) نعت فاعلی از مصدر ارشاش. رجوع به ارشاش در ردیف خود شود. || شواء مرش ؛ بریانی که آبدارباشد و آب یا چربی از آن بچکد. ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه مرش در فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) خراشیدن . ۲ - لمس کردن با انگشت . ۳ - (اِ. ) خراش . ۴ - زمینی که باران سطح آن راخراشیده باشد.

معنی کلمه مرش در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - خراشیدن . ۲ - بسودن لمس کردن با انگشتان . ۳ - ( اسم ) خراش .۴- زمینی که باران سطح آنرا خراشیده باشه .۵- قسمت فرودین کوه که آب از آن جاری شود جمع : امراش مروش .
ارشاش

معنی کلمه مرش در دانشنامه عمومی

مرش ( به لوکزامبورگی: Miersch ) یک شهرداری در استان مرش کشور لوکزامبورگ است که ۴۹٫۷۴ کیلومترمربع مساحت دارد و جمعیت آن در سال ۲۰۰۹ میلادی ۸۱۵۳ نفر بوده است.
مرش (کانتون). مرش ( به لاتین: Mersch ) یک کانتون در لوکزامبورگ است که در Luxembourg District واقع شده است. مرش ۲۲۳٫۹۰ کیلومتر مربع مساحت و ۳۲٬۱۱۲ نفر جمعیت دارد.
معنی کلمه مرش در فرهنگ معین
معنی کلمه مرش در فرهنگ فارسی
معنی کلمه مرش در دانشنامه عمومی

معنی کلمه مرش در ویکی واژه

خراشیدن.
لمس کردن با انگشت.
خراش.
زمینی که باران سطح آن راخراشیده باشد.

جملاتی از کاربرد کلمه مرش

گر پسر زاید از عدوت ، آید روز عمرش ز خنجر تو به سر
بنوجوانی ببرسید شاخ عمرش مرگ اگرچه رسم نبودست شاخ تر ببرید
فغان! کز گردش گردون نبینم هرگز آن مه را وگر بینم، پس از عمری، چو عمرش در گذر بینم
صائب این آن غزل مرشد روم است که گفت بشکن شاخ نبات و دل ما را مشکن
سِر ارنست هانس گامبریچ (۳۰ مارس ۱۹۰۹ - ۳ نوامبر ۲۰۰۱) تاریخ‌دان متولد اتریش است که بیشتر عمرش را در بریتانیا گذراند.
تیرشان نامَد صواب و تخمشان نامد ببر عمرشان زیر و زبر شد خان و ما‌نشان تیر و تار
به هندستان یکی را کودکی بود که عقلش بیش و عمرش اندکی بود
چو پیمانهٔ عمرش آمد به سر بر او نیز هم تنگ شد رهگذر
آن بلیس است کو شکست امرش زانکه مستی نداشت از خمرش
ولی عمرش حیات جاودان باد هر آن چه خواهد او به تر از آن باد
وگر آن نیز نیست حادثه ای که کند نخل عمرش از بنیاد