مرسله

معنی کلمه مرسله در لغت نامه دهخدا

( مرسلة ) مرسلة. [ م ُ س ِ ل َ ] ( ع ص ، اِ ) مؤنث مرسِل ، نعت فاعلی از مصدر ارسال. فرستنده. ارسال دارنده : و انی مرسلة الیهم بهدیة فناظرة بم یرجع المرسلون. ( قرآن 35/27 )؛ من فرستنده هستم به سوی ایشان هدیه ای را تا ببینم فرستادگان با چه چیز برمیگردند. و رجوع به مرسِل و ارسال شود.
مرسلة. [ م ُ س َ ل َ ] ( ع ص ، اِ ) مؤنث مرسَل ، نعت مفعولی از مصدر ارسال. فرستاده شده. ارسال شده. گسیل داشته. رجوع به مرسل و ارسال شود. || آویخته شده. فروهشته. || در انواع احادیث ، احادیث مرسلة، حدیثهای مرسل. آن حدیثها که اسناد متصله آن تا تابعی رسد و تابعی بی ذکر صحابی واسطه میان خویش و پیغامبر «قال رسول اﷲ» گوید. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). رجوع به مُرسَل شود. || گردن بنددراز که بر سینه افتد یا گردن بند که در آن مهره و جز آن باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).یک دانه بزرگ از گردن بند. ( مهذب الاسماء ). زیوری است که زنان در گلو آویزند. ( غیاث ). مهره های به رشته کرده چون مروارید و یسر و آنچه بدان ماند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). ج ، مرسَلات. ( اقرب الموارد ) :
ارغوان لعل بدخشی دارد اندرمرسله
نسترن لولوی لالا دارد اندرگوشوار.فرخی ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 175 ).تا سخن را فخر نامت زیور و پیرایه داد
مدح ، گوهر یاره گشت و شکر لؤلؤ مرسله.مسعودسعد.آن خواجه که واسطه ست مدح او
در مرسله های لفظ دُربارم.مسعودسعد.رشته دلها که در این گوهر است
مرسله از مرسله زیباتر است.نظامی.بنگر که ز حقه تفکر
در مرسله ای که میکشی دُر.نظامی.دیرینه غمی که در دلش بود
در مرسله سخن برآمود.نظامی.آدم و نوحی نه به ازهر دوئی
مرسله یک گره از هر دوئی.نظامی ( مخزن الاسرار ص 27 ).

معنی کلمه مرسله در فرهنگ معین

(مُ سَ لِ ) [ ع . مرسلة ] ۱ - (اِمف . ) فرستاده شده . ۲ - (اِ. ) گوشواره .

معنی کلمه مرسله در فرهنگ عمید

گردن بند بلندی که روی سینه بیفتد.

معنی کلمه مرسله در فرهنگ فارسی

فرستاده شده، آوی ته کرده شده، گردن بنددرازکه روی سینه بیفتد، مرسلات جمع، ومرسلات به معنی فرشتگان وبادهاواسبهاهم گویند
( اسم ) مونث مرسل : جمع :مرسلات ٠

معنی کلمه مرسله در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مُرْسِلَةٌ: فرستنده
ریشه کلمه:
رسل (۵۱۳ بار)

معنی کلمه مرسله در ویکی واژه

مرسلة
فرستاده شده.
گوشواره.

جملاتی از کاربرد کلمه مرسله

منزل قافله غیب زنطقش اسماع حقه ی مرسله ی وحی بمدحش افواه
تا سخن را فخر نامت زیور و پیرایه داد مدح گوهر یاره گشت و شکر لؤلؤ مرسله
شاها بسان ابن یمین از سخنوران در مدایحت نکشد کس بمرسله
پرده گشای نفس راستان مرسله بندِ گهرِ داستان
نسترن لؤلوی بیضا دارد اندر مرسله ارغوان لعل بدخشی دارد اندر گوشوار
کمیت ایجاد را عنایت او عطاس عروس اسلام را اطاعتش مرسله
بهار ماند به مزدوری ار چه داشت به کف هزار مرسله از گوهر گران ادب
چون از پی تحریر کند خامه گهر بار قیمت برود مرسله در عدن را
از مرسله‌های زر حمایل زرین شده چرخ را شمایل
ارغوان لعل بدخشی دارد اندر مرسله نسترن لؤلؤی لالا دارد اندر گوشوار