مرزیدن

معنی کلمه مرزیدن در لغت نامه دهخدا

مرزیدن. [ م َ دَ ] ( مص ) لحنی در ورزیدن. مشت و مال دادن چنانکه خمیر را. مالیدن. مالش دادن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). رجوع به مُرز و نیز رجوع به مَرزه به معنی ماله شود.
مرزیدن. [ م ُ دَ ] ( مص ) نزدیکی کردن. مقارنه یافتن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). رجوع به مُرز شود.

معنی کلمه مرزیدن در فرهنگ معین

(مَ یا مُ رَ ) (مص ل . ) جماع کردن .

معنی کلمه مرزیدن در ویکی واژه

جماع کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه مرزیدن

عبد اللَّه مبارک گفت: بمشعر حرام رسیدم، خوابی عظیم بر من غالب شد، فریشته‌ای را دیدم که گفت: ای عبد اللَّه سیصد هزار خلق در موسم‌اند، و حج یک کس پذیرفتند. گفتار بر دلم صعب آمد این سخن. دلتنگ و اندوهگن شدم. هاتفی آواز داد که: ای عبد اللَّه دلتنگ مشو که دیگران را جمله بطفیل وی بیامرزیدند تا بدانی که برکت جمع عظیم است، آخر یک صاحب دولت برآید در میان جمع که کیمیاء هدایت بود، همه را برنگ خود کند.
و یوسف ابن الحسین را به خواب دیدند. گفتند، «خدای تعالی با تو چه کرد؟» گفت، «رحمت کرد»، گفتند، «به چه؟» گفت، «بدان که هرگز جد به هزل آمیخته نکردم» و منصور بن اسمعیل گوید، «عبدالله بزاز را به خواب دیدم. گفتم: خدای تعالی با تو چه کرد؟گفت، «هرگناه که بدان اقرار دادم بیامرزیدند، مگر یک گناه شرم داشتم که اقرار دهم. مرا در عرق بر پای بداشتند تا گوشت روی من همه بیفتاد. گفتند: آن چه بود؟ گفت: یک راه در غلامی نگریدم نیکو آمد مرا، شرم داشتم که اقرار دهم.
زُبَیْده را بخواب دیدند گفتند خدای با تو چه کرد گفت مرا بیامرزید، گفتند بدان نفقه بسیار که اندر راه مکّه کردی، گفت نه گفت مزد آن همه باز خداوندان مال دادند ولیکن مرا بنیّت نیکو بیامرزیدند.