مرده ری

معنی کلمه مرده ری در لغت نامه دهخدا

مرده ری. [ م ُ دَ / دِ ] ( اِ مرکب ) مال و اسبابی را گویند که از کسی بعد از مردن مانده باشد. میراث. ( از برهان قاطع ) ( از جهانگیری ) ( از رشیدی ). مُردَری. مرده ریگ. میراث. ترکه :
بمرد و جهان مرده ری ماند از اوی
شد آن گنج با شاهی و رنگ و بوی.فردوسی ( از جهانگیری ).رجوع به مرده ریگ شود.
|| ( ص مرکب ) به کنایه هر چیز زبون و سقط. ( از رشیدی ) ( از انجمن آرا ). چیزهای کم بها. ( از انجمن آرا ). وامانده. به تحقیر و تخفیف چیز بی ارزش و نامطلوب را گویند و رجوع به مرده ریگ شود :
که این مرده ری ببر و خفتان جنگ
بینداز و این مغفر تیره رنگ.فردوسی.زار مانده ست مرده ری دنیا
نکند جُست را کِری دنیا.سنائی.بود در مرده ری گریبانش
دو درم بهر جامه و نانش.سنائی ( از انجمن آرا ).

معنی کلمه مرده ری در فرهنگ معین

( ~. رِ ) (اِ مر. ) = مردری : ۱ - مرده ریگ ، میراث . ۲ - مجازاً پست ، ناچیز، فرومایه .

معنی کلمه مرده ری در فرهنگ فارسی

( اسم ) مرده ریگ .

جملاتی از کاربرد کلمه مرده ری

گر سیاهی را کنی با خود شریک هم سیاهی از تو ماند مرده ریگ
آزرده شد به حرص درم جان عالمان وین حرص مرده ریگ به پایان نمی‌رسد
پس از مسافرت این مرده ریگ خاک چراست مسافرت را گویند به چنگت است ثمر
ولیکن ار بدن مرده ریگ نیست چنان که خدمت تو کند جان زار مانده کجاست
به آن مرده ریگ تو بستم طمع تو بستی چو پاکان مرا بر ورع
به خدمت آمدم دی بامدادان نبودی در وثاق مرده ریگت
به رهن اگر ز تو آن مرده ریگ نستاند پی بهانه درافتد میان بوک و مگر
همان مرده ریگ است میراث وارث زیان است خسران و نفع است سود
گنج زری که چو خسپی زیر ریگ با تو باشد ان نباشد مرده ریگ
ماند چون پای مقعد اندر ریگ آن سر مرده ریگش اندر دیگ