معنی کلمه مردار در لغت نامه دهخدا
همی خورد افکنده مردار اوی
ز جامه برهنه تن خوار اوی.فردوسی.خورند از آن که بماند ز من ملوک زمین
تو از پلیدی و مردار پر کنی ژاغر.عنصری.دزدی و خون ناحق میانشان حرام بودی و مردار نخوردندی. ( تاریخ سیستان ).
چون نیابد به گه گرسنگی کبک و تذرو
چه کند گر نخورد شیر ز مردار کباب.ناصرخسرو.ای پسر مشغول مردار است خلق
چون به مرداراست مشغولی کلاب.ناصرخسرو.گر طمعی نیستم به خون و به مردار
چون که چنین دشمنان شدند سگانم.ناصرخسرو.جغد را گفت خانه ات در خرابه باد و خورشت مردار باد. ( قصص الانبیاء ص 173 ).
نکند قصد هیچ خصم زبون
که ز مردار کس نریزد خون.سنائی.چه مانی بهر مرداری چو زاغان اندر این نشاءة
قفس بشکن چو طاووسان یکی بر پر برین بالا.سنائی.هر که او بددل است و بدکار است
گر چه زنده ست کم ز مردار است.سنائی.چون لیقه دوات کهن گشته
پوسیده گوشت در تن مردارش.خاقانی.گر عاشق صادقی ز کشتن مگریز
مردار بود هر آنکه او را نکشند.خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 904 ).اگر تیر اول صید را خسته کرده بود چنانک از صیدی بیرون شده باشد آنگه تیر دوم آید حلال نبود... و صید مردار بود. ( راحةالصدور ). اگر سگ یا یوز بعد از آنکه صید بسیار گرفته حرام بود صیدی را بخورد، جمله از پیش گرفته بود، الا آنچه ذبح یافته بود و به مذهب بو یوسف و محمد آن یکی مردار بود باقی حلال. ( راحةالصدور ).
در این روزه چو هستی پای پر جای
به مردار استخوانی روزه مگشای.نظامی.کوشم که از این جهان پرخار
مردانه برون شوم نه مردار.نظامی.با سگان بگذار این مردار را
خرد بشکن شیشه ٔپندار را.مولوی.وآنگه بغلی نعوذ باللّه
مردار بر آفتاب مرداد.سعدی.سعدی به مال و منصب دنیا نظرمکن
میراث از توانگر و مردار از کلاغ.سعدی.مرد بداصل هست بد کردار