معنی کلمه مرداد در لغت نامه دهخدا
تا به مرداد گرم گردد آب
تا به دیماه سرد گردد باد.فرخی.سود ندارت این نفاق چو داری
بر لب باد دی و به دل تف مرداد.ناصرخسرو.ز جور لشکر خردادو مرداد
تواند داد ما را هیچکس داد.ناصرخسرو.کرا خور داد گیتی مرد بایدش
از آن آید پس خرداد مرداد.ناصرخسرو.مرداد مه است سخت خرم
می نوش پیاپی و دمادم.مسعودسعد.یکی غله مرداد مه توده کرد
ز تیمار وی خاطر آسوده کرد.سعدی.و آنگه بغلی نعوذ باللّه
مردار در آفتاب مرداد.سعدی.و رجوع به امرداد شود.
|| ( اِخ ) نام فرشته ای است موکل بر فصل زمستان و تدابیر امور و مصالحی که در ماه مرداد و روز مرداد واقع شود بدو تعلق دارد. ( برهان قاطع ) ( از انجمن آرا )( از جهانگیری ) ( از رشیدی ) . || ( اِ ) نام روز هفتم از هر ماه شمسی. ( جهانگیری ) ( برهان قاطع ) ( غیاث اللغات ) ( رشیدی ). بنابر قاعده کلیه که نزد پارسیان مقرر است که چون نام روز با نام ماه موافق آید آن روز را عید گیرند و در این روز از این ماه عید کنند و جشن نمایند وآن را جشن نیلوفر نامند و گویند که هر کسی که حاجت از پادشاهان و بزرگان خواهد البته بزودی روا گردد. ( از جهانگیری ). نام روز هفتم باشد از هر ماه شمسی و بعضی روز هشتم گفته اند. ( برهان قاطع ) :
روز مرداد مژده داد بدان
که جهان شدبه طبع باز جوان.مسعودسعد.در هفتم مرداد به پیروزی موجود
بگذار به فیروزی سیصد مه مرداد.قطران ( دیوان چ نخجوانی ص 62 ).