مرجوع

معنی کلمه مرجوع در لغت نامه دهخدا

مرجوع. [ م َ ] ( ع ص ) بازگردانیده. برگردیده. ( آنندراج ). بازگشت داده شده. برگردانده شده. نعت مفعولی است از رجع. رجوع به رجع شود. || بازخوانده شده. رجوع به معنی قبلی شود. رجوع شده. ( ناظم الاطباء ). ارجاع شده. محول. حواله شده.
- مرجوع الیه ؛ محل مراجعه : مرجوع الیه در مهمات دولت و موثوق به در رای و تدبیر و تقدیم و تأخیر. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 386 ).
|| ( اِ ) جواب خط. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). پاسخ نامه. رجعة. رجع. رجعان. رجعی. رجوعة. مرجوعة. ( از متن اللغة ).گویند: ماکان من مرجوع فلان علیک ؛ أی من مردوده و جوابه. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه مرجوع در فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) بازگشت شده .

معنی کلمه مرجوع در فرهنگ عمید

بازگشت داده شده، رجوع داده شده.

معنی کلمه مرجوع در فرهنگ فارسی

بازگشت شده، رجوع شده ، جواب نامه، مرجوعه هم میگویند، مراجیع جمع
( اسم ) ۱- بازگردانیده بازگشت کرده . ۲- رجوع شده .

معنی کلمه مرجوع در ویکی واژه

بازگشت شده.

جملاتی از کاربرد کلمه مرجوع

«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ» فی الآیة اشارة الی ائمة الّذین هم ارکان الملّة و دعائم الاسلام و الناصحون لدین اللَّه و هم اصناف ثلاثة: صنف هم العلماء و الفقهاء المرجوع الیهم فی علوم الشّریعة من العبادات و المعاملات و غیرها قائمون بالحقّ فی توحیدهم بشواهد نفوسهم و حظوظهم یتصرّفون فی الاسباب بالحقّ لکنّهم بنفوسهم و حظوظهم و محبّة دنیاهم محجوبون عن حقائق التّوحید.
چو شمع پا به جا ایستاده‌ام در بزم مکن تو خدمت جان باختن به کس مرجوع
ای بتو مرجوع حساب وجود وی بتو مختوم کتاب وجود
مجموعهٔ کل صفات آدم مرجوع جمیع ذات آدم