معنی کلمه مرتاب در لغت نامه دهخدا مرتاب. [ م ُ ] ( ع ص ) ( از «ری ب » ) گمان مند. ( مهذب الاسماء ). مریب. آنکه به شک باشد. شاک. دیرباور. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).مرتأب. [ م ُ ت َ ءَ ] ( ع ص ) پیوند کرده. || پوشیده. || بخشیده شده. ( منتهی الارب ).
جملاتی از کاربرد کلمه مرتاب وحدت صرف و ببرهان شهود رد هر مشرک و هر مرتابم خون تو باید بخاک ریزم ازیرا زاده بکری و زان قبیله مرتاب یکی نگفتش کین فضله تجربت کردی و یا بذوق زبان چرب داری ای مرتاب