مراکب

معنی کلمه مراکب در لغت نامه دهخدا

مراکب. [ م َ ک ِ] ( ع اِ ) آن چیزها که بر آنها سوار شوند. ( غیاث اللغات ). مَرْکَب. ( منتهی الارب ). حیوان یا وسائلی که بر آنها سوار شوند و طی طریق کنند، اعم از اسب یا کشتی.رجوع به مرکب شود : بفرموده تا به وجه اعظام و احترام با ساز و عدت و آلت و اهبت و مراکب و موالی با سرخانه و اهالی گردد. ( مرزبان نامه ، از فرهنگ فارسی معین ). بفرمود تا جواری و منشآت و مراکب و سفاین را ترتیب سازد. ( بدایع الازمان فی وقایع کرمان ).

معنی کلمه مراکب در فرهنگ معین

(مَ کِ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ مرکب .

معنی کلمه مراکب در فرهنگ عمید

= مَرکَب

معنی کلمه مراکب در فرهنگ فارسی

جمع مرکب
( اسم ) جمع مرکب : بفرمود تا بوجه اعظام و احترام باسازوعدت و آلت و اهبت و مراکب و موالی با سرخانه و اهالی گردد .
آنچه بر آن سوار شوند

معنی کلمه مراکب در ویکی واژه

جِ مرکب.

جملاتی از کاربرد کلمه مراکب

ادهم و اشهب مراکب را نعل بر بند و تنگ باید کرد
مرکب من که دادهٔ شه بود جان فدای مراکب شه کرد
شده خدمتش را خلایق موافق شده همتش را کواکب مراکب
ای باز کرده از پی مواکب دولت بزیر چنگ عزم ترا مراکب نصرة بزیر ران
گرچه با پرّ و بال چون مگس اند در غبارِ مراکبت نرسند
امیران ارمک سلاطین اطلس گزیده زسنجاب و ابلق مراکب
وَ قالَ مُوسی‌ رَبَّنا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِینَةً حلیّا من اللباس و المراکب وَ أَمْوالًا ذهبا و فضّة و نعما و ضیاعا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا رَبَّنا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِکَ این لام لام عاقبت گویند کقوله لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً ای لیکون عاقبة ذلک الضّلال.
مراکب تو به اقبال تا به درگه تو زمانه مرکب اقبال کرده دارد زین
شدی آب چون آبله در ته پا به روی زمین میخ نعل مراکب
آنجا که عرض لشکر نصرت شعار اوست اجرام سبعه گرد نعال مراکبست