معنی کلمه مراهق در لغت نامه دهخدا
چون مراهق گشت دخترطالبان
بذل می کردند کابین گران.مولوی.اما روزه تأدیب آن است که کودک را چون مراهق شود به روزه بگیرند. ( النهایه طوسی از فرهنگ فارسی معین ). || در شرف فوت فرصت. در آستانه به پایان رسیدن وقت و مهلت و نزدیک به آخر وقت. گویند: صلی العصر مراهقاً؛ یعنی در واپسین فرصت و نزدیک به فوت شدن وقت نماز عصر و کذا دخل مکة مراهقاً. رجوع به منتهی الارب ، متن اللغة و اقرب الموارد شود. || آخر وقت حج در مکه درآینده. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ). رجوع به معنی قبلی شود. || کسی که آخر وقت نماز خواند. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به معنی دوم شود.